از جمله اموری که شکی در آن نیست این است که معیار و مقیاس برتری نزد خداوند متعال مبتنی بر شرف و بزرگی پدران و اصل و تبار نیست . زیرا فرمود : « وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عند اللّه أتقاکم »( حجرات 13) « و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید،(اینها ملاک امتیاز نیست ، )گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست »
پس تقوی اساس بالا یا پایین بودن مقام و منزلت انسان است . بنابراین مسلمانان – غیر از آنان که به مخالفتشان توجهی نمی شود – اجماع کرده و متفق القول اند که ابوبکر صدیق برتر و افضل از تمام صحابه است ، بعد از او عمر بن خطاب است و به دنبال او عثمان بن عفان است و سپس علی بن ابی طالب و آن گاه بقیه ی صحابه ، گویند بعد از آنان از نظر منزلت و مقام عشره مبشره اند سپس اهل بدر و بعد اهل احد و آن گاه کسانی که در بیعت رضوان بودند .
ابوبکر صدیق خلیفه رسول الله (ص)
اسمش عبدالله یا عتیق است . او را به خاطر زیبا رویی اش عتیق گفته اند و برخی هم گفته اند عتیق لقب اوست . کنیه اش ابوبکر و لقبش صدیق است . اسم پدرش عثمان بن عامر بن عمرو بن کعب ابن ربیعه بن تیم ، وکنیه ی پدرش ابوقحافه است . ( و اسم مادرش سلمی و مشهور به ام الخیر ) و در شب سه شنبه 22 جمادی الآخر سال سیزدهم هجری در سن 63 سالگی در گذشت و در کنار رسول خدا (ص) دفن شد . و اولین مردی بود که اسلام را پذیرفت و مدت خلافتش دو سال و سه ماه و بیست روز بود .
دلایل افضلیت ابوبکر صدیق
دلایل قرآنی آن را در پستی با عنوان « مدح ابوبکر)رض( در کتاب الله و روایات »ذکر کرده ام و لذا تکرار آن ملال آور است به خاطر همین فقط دلایلی روایی آن را نقل می کنم :
1) حبیر بن مطعم (رض) روایت می کند که:
زنی خدمت رسول خدا (ص) آمد و حضرت به او گفت : که به نزد او باز گرد . زن گفت : ( ارایت ان جئت ولم اجدک – کانها تقول الموت – قال (ص) ان لم تجدینی فاتی ابابکر ) « چه می گویی اگر آمدم و شما را نیافتم – گویی که به مرگ اشاره کرد – حضرت فرمود : اگر مرا نیافتی به نزد ابوبکر بیا » ( بخاری ج 5 ص 73)
2) ( ابو سعید خدری و ابن عباس (رضی الله عنهم) روایت می کنند چند روزی قبل از رحلت) پیامبر فرمود : « ان من امن الناس علی فی صحبته و ماله ابوبکر ولو کنت متخذا من امتی لاتخذت ابابکر و لکن خله الاسلام (افضل) لا ینبغی فی المسجد خوخه الا خوخه ابی بکر »
« واقعا کسی بیشتر از ابوبکر با جان و مال خود به من کمک نکرد و اگر از میان امتم خلیل و یاری صمیمی برمی گزیدم همانا ابوبکر را بر می گزیدم همانا ابوبکر را بر می گزینم ولی دوستی اسلام برتر است و سزاوار نیست که در این مسجد دری باشد جز در ابوبکر » ( بخاری ج 5 ص 73 و مختصر صحیح البخاری – دیب البغا حدیث 286 و 287 و التاج ج 3 ص 307) و در روایت دیگری آمده است که پیامبر فرمود : همه ی درهایی که به مسجد باز می گردند مسدود کنید ، مگر در ابوبکر در میان یارانم هیچ کس را از او بهتر نمی دانم . ( نگاه : سیمای صادق فاروق اعظم – ملا عبدالله احمدیان ص 112)
3) از عبدالله بن عمر (رض) روایت شده است که می گوید رسول خدا (ص) به ابوبکر (رض) فرمود : « انت صاحبی فی الغار و انت معی علی الحوض » « تو دوست و همراه من بودی در غار (ثور) و تو همراه منی در کنار حوض کوثر » ( ترمذی آن را روایت کرده است ، نگا : مشکاه المصابیح ج 3 ص 222 و التاج ج 3 ص 309)
4) محمد بن حنفیه پسر حضرت علی (رض) ( مادرش خوله نام داشت از قبیله ی حنفیه) گوید به پدرم گفتم : چه کسی بعد از رسول خدا(ص) بهتر و افضل است؟ گفت : ابوبکر ، گفتم : بعد چه کسی؟ گفت عمر . و ترسیدم که بگوید عثمان ( پس پیش دستی کردم و) گفتم سپس تو؟ گفت : من تنها مردی از جمله ی مسلمانانم ( بخاری ج 4 ص 192 و مسلم ج 7 ص 109 ) لازم به ذکر نیست که این نهایت تواضع و فروتنی حضرت علی (رض) است .
5) فداکاریش در خدمت به رسول خدا (ص) و بذل و انفاق تمام اموالش در راه تبلیغ اسلام . ابوهریره از رسول خدا روایت می کند که حضرت فرمود : « ما نفعنی مال احد قط ما نفعنی مال ابی بکر» « هرگز مال کسی به اندازه ی مال ابوبکر مفید به حال من نبوده است » ترمذی آن را با سند حسن روایت کرده است . ( نگا : التاج ج 3 ص 310 )
6) خریداری و آزاد کردن تعدادی از بردگان مسلمان و رهانیدن آنان از شکنجه و آزار کفار . بردگان آزاد شده ی ابوبکر (رض) عبارتند از : بلال بن ریاح موذن پیامبر (ص) ، عامر بن فهیره ، نهدیه ، و دخترش ( به نام لبنیه ) و ام عمیس ، زنیره و کنیز بنی مومل که همه را با مال خود خرید و در راه خدا آزاد کرد .
7) حضرت (ص) فرمود : « لو کنت متخذا خلیلا لاتخذت ابابکر و لکنه اخی و صاحبی و قد اتخذ الله عزوجل صاحبکم خلیلا » « اگر خلیل و یاری صمیمی بر می گزیدم همانا ابوبکر را انتخاب می کردم ولی او برادر و دوست من است و بی تردید خداوند عزوجل خود دوست شما را به عنوان خلیل برگزیده است . » ( نگاه : مسلم ج7 ص 608 . بخاری و ترمذی نیز آن را روایت کرده اند نگاه : التاج ج 3 ص 307) و این بیانگر منزلت ابوبکر (رض) در نزد خداوند است زیرا لقب خلیل ، لقب ابراهیم (ع) است . فرمود : « و اتخذ الله ابراهیم خلیلا » ( نساء 125)
8) رسول خدا چند روزی که قبل از رحلت بیمار بودند ، ابوبکر (رض) را تعیین کردند تا با مردم نماز گذارد . و این اشاره ی به آن است که سزاوارترین مردم برای امامت دینی ابوبکر است .
9) همان طور که در صحیح مسلم آمده است عایشه ( رضی الله عنها ) روایت کرده است که پیامبر (ص) در ایام بیماری ( قبل از رحلت) به او گفت : « ادعی ابابکر و اخاک حتی اکتب کتابا فانی اخاف ان یتمنی متمن و یقول قائل انا اولی و یابی الله و المومنین الا ابابکر » « ابوبکر و برادرت را فرا خوان تا نوشته ای بنویسم همانا از این می ترسم که آرزومندی ( خلافت را ) آرزو کند و بگوید که من بهتر و برترم در حالی که خداوند و مومنان جز به ابوبکر راضی نیستند » (مسلم ج7 ص110)
نظرات حضرت علی در رابطه با حضرت ابوبکر
اما نظرات حضرت علی نیز در رابطه با حضرت ابوبکر نیز شنیدنی است :
« فمشيت عند ذلك إلي أبي بكر فبايعته و نهضت في تلك الأحداث حتي زاغ الباطل و كانت كلمة الله هي العليا ولو كره الكافرون ، فتولي أبوبكر تلك الأمور فيسر وسدد، و قارب في الأمر و اقتصد ، فصحبته مناصحا وأطعته فيما أطاع الله فيه جاهدا »
« پس در همان هنگام ( يعني ارتداد عده ای ازمردم بعد از پيامبر(ص) ) ، نزد أبوبكر رفتم وبا اوبيعت كردم و برای حل و فصل آن حوادث او را همراهی نمودم تا باطل از ميان رفت و نام و گفتار خدا بالاترو برتر ماند ، هر چند بر خلاف ميل كافران باشد. پس أبوبكر ، زمام امور را بدست گرفت و در جاي خود ، آسانگيری و به جاي خود شدّت عمل نشان داد و امور را به خوبي پيش برد و درستي و راستي پيشه كرد و ميانه رو بود. پس با أبوبكر از راه خير خواهي مصاحبت و همراهی كردم و در آنچه خدا را فرمان مي بُرد، با كوشش تمام اطاعت نمودم»
(الغارات ثقفي كوفي ، ج 1 ، ص 306و 307 _ مستدرك نهج البلاغه ، شيخ كاشف الغطاء ، چاپ لبنان، ص 119و 120 – منار الهدي ، علي بحراني ، ص 373 – ناسخ التواريخ ، ميرزا تقي خان سپهر ، ج 3 ، ص 532- همچنين با كمي تفاوت نامة 62، نهج البلاغه شرح فيض الإسلام .. سيّد بن طاووس ، در كتاب خود « كشف المحجّه » و شيخ كليني نيز در « الرسائل » موضوع را با اين عبارت آورده اند:« و كان عمر مرضي السيره من الناس عند الناس؛ عملکردعمر ،از نظر عموم مردم ، پسنديده و موجب رضايت بود».. )
و در مورد أبوبكر مي فرمايد :
« فاختار المسلمون بعده رجلا منهم ، فقارب وسدد بحسب استطاعته علي خوف و جد».
« پس مسلمانان بعد از او ( يعني پيامبر ) مردي از خودشان را برگزيدند كه به اندازة توانايي اش با مراقبت و كوشش تمام، راه صداقت و راستي را در پيش گرفت و امور را به درستي به پيش برد »..
(شرح نهج البلاغه ، ميثم بحراني ، ص 400.)
و امّا جواب اينكه : چرا مسلمانان أبوبكر(رض) را انتخاب كردند ، از زبان علي (رض) بشنويم كه فرمود:
« و إنا نري أبابكر أحق الناس بها ، أنه لصاحب الغار و ثاني اثنين ، وإنا لنعرف له سنه ،و لقد أمره رسول الله بالصلاة و هو حيّ».
« همانا أبوبكر شايسته ترين مردم به آن (يعني خلافت) مي بينيم ؛ زيرا او يار غارپيامبر و همدمش بوده و ما مي دانيم كه برايش سنِّي است (و از همة ما بزرگتر و ريش سفيدتر است ) و رسول خدا نيز به او أمر كرد كه امام جماعت مردم شود، در حالي كه خود زنده بود »..
(شرح نهج البلاغه ،إبن أبي الحديد ، ج1 ،ص332)
زماني كه مردم با أبوبكر بيعت كردند ،أبوسفيان نزد علي(رض) رفت و به او گفت:
« دليلي ندارد كه امر زمامداري مسلمانان ، به دست كوچكترين طايفة قريش (تيْم ،طايفة أبوبكر) بيفتد! به خدا سوگند ! اگر بخواهي با او مقابله نمايي شهر را عليه او از سواران مسلّح و مردان جنگي پر مي كنم! اي أبوالحسن ! دستت را بده تا با تو بيعت كنم!»..
علي (رض) چنين جواب فرمود که:« تو نسبت به اسلام سابقة ماجرا جويي داري، و از اين پيشنهاد نيز ، جز فتنه انگيزي هدف ديگري نداري! ما به سواره وپيادة تو احتياجي نداريم و اگر أبوبكر را شايستة اين كار نمي ديديم ، او را در اين امر آزاد نمي گذاشتيم».
(همان، ج1، ص130- كتاب الشافي ، علم الهدي، ص428- وقعه الصفين، نصربن مزاحم، ص91- حماسة حسيني، مرتضي مطهري، ج3، ص124و125.. و عبارت آن: « لا حاجه لنا إلي خيلك و رجلك ، لولا أنا رأينا أبابكر لها أهلا لما تركناه » و در روايتي ديگر آمده:« لا والله لا أريد أن تملأها عليه خيلا و رجلا و لو لا أننا رأينا أبابكر لذلك أهلا ما خليناه و إياه ». سيّدبن طاووس نيز – از علماي معروف شيعه – در كتاب خود «كشف المحجه » روايتي را از زبان خود علي(رض) نقل مي كند كه حاكي از اين است: « گروهي پس از وفات رسول خدا (ص) نزد علي آمدند و اظهار پشتيباني و ياري از او كردند و خواستند تا علي براي به دست گرفتن زمام امور، تلاش كند وبا ديگران به مخالفت برخيزد ، ولي او از اين كار خودداري نمود».)
و اين حضرت علي است كه در روز وفات ابي بكر، در كنار او مي ايستد، و او را مخاطب قرار داده ميگويد:
«اي ابا بكر، رحمت خداوند بر تو باد. تو اولين كسى از اين قوم بودي كه اسلام آوردي، و در ايمان خود مخلصترين، و در يقين خود شديدترين، و در قناعت خود بزرگترين آنان بودي. از لحاظ اخلاق، فضل، هدايت، و سمت و مقام، بيش از همه به رسول خدا -صلى الله عليه وآله وسلم- شبيه بودي، خداوند تو را بخاطر اسلام، رسول خدا -صلى الله عليه وآله وسلم-، و مسلمانان جزاي خير دهد. هنگاميكه همه مردم رسول خدا -صلى الله عليه وآله وسلم- را دروغگو خواندند، او را تصديق كردي، وقتي همه به او بخل ورزيدند، او را ياري كردي، و همراه او برخواستي زماني كه همه در مقابل دعوتش بر زمين نشستند. خداوند تو را در قرآن صديق نام نهاد. و هنگاميكه در قرآن ميفرمايد:
« والذي جاء بِالصّدق وصدَّق به أُولئك هم المتّقون »
(معني): «و كسي كه با دعوت صدق آمد، و ديگري او را راستگو خواند، آنان همان متقي اند»، منظورش رسول خدا -صلى الله عليه وآله وسلم- و تو است. به خدا كه تو براي اسلام قلعه اي محكم بودي، و براي كافران عذاب، هيچگاه حجت تو كاستي نگرفت، و بصيرتت ضعيف نگشت، و نفس تو از هيچ چيز نترسيد. تو همچون كوهي استوار بودي كه هرگز هيچ طوفاني نميتوانست آنرا به لرزه بيندازد. تو همانطور بودي كه رسول خدا -صلى الله عليه وآله وسلم- در مورد تو گفت: در بدنت ضعيف، در امر خدا قوي، در نفس خود متواضع، در نزد خداوند عظيم، و پيش مؤمنان بزرگ بودي، هيچكس نميتوانست در تو طمع ببندد، قوي در نزد تو آنقدر ضعيف بود، كه تو حق را از او ميگرفتي، و ضعيف پيش تو آنقدر قوي بود، كه حق او را برايش ميگرفتي، خداوند ما را از اجر تو محروم نكند، و ما را پس از تو گمراه نسازد»
(الصديق اول الخلفاء عبدالرحمن الشرقاوي )
نظرات فرزندان حضرت علی در رابطه با حضرت ابوبکر
نیز خالی از لطف نیست .
شيخ كليني، ضمن حديثي طولاني از امام صادق (رض) روايت كرده كه در آن ، منزلت أبوبكر را در زهد و تقوا بين ساير اصحاب نخستين – طبق گواهي سلمان و أبوذر – ثابت مي كند
(فروع كافي ، كتاب المعيشه، ج5، ص68.)
و اين هم حسن بن علي – ملقّب به حسن عسگري- است كه چنين مي گويد ، در حالي كه واقعة هجرت پيامبر به مدينه را مي نويسد :« رسول خدا (ص) بعد از اين كه از علي خواست تا به جاي او در رختخواب بخوابد ، به أبو بكر فرمود : اي أبوبكر ! آيا راضي هستي كه با من در اين هجرت باشي؟ آيا مي خواهي همانگونه كه من مي خواهم ؟ و آيا مي داني در صورتي كه با من بيايي ، بايستي انواع عذاب را تحمل كني و مرا در آنچه كه بدان دعوت مي كنم كمك نمايي ؟ أبوبكر گفت : اي رسول خدا ! اگر در طول عمر خود ، در راه محبّت تو با شديدترين عذابها زندگي كنم ، برايم دوست داشتني تر از آن است كه از نعمت و خوشي برخوردار باشم ومالك تمام سرزمينهاي پادشاهاني باشم كه مخالف تو ورسالت تو هستند.. و آيا من و همچنين مال و فرزندانم ، غير از آنيم كه فداي تو شويم ؟! رسول خدا فرمود : بدون شك خداوند از قلب تو آگاه است و مي داند آنچه كه بر زبان تو جاري شد ، با قلب تو موافق است و خداوند تو را برايم به منزلة گوش و چشم ، و سر نسبت به بدن ، و روح نسبت به جسم قرار داده است »
(تفسير الحسن العسگري ، ص164و165، چاپ ايران )
امام صادق، كه موسس و رئيس مذهب جعفري امامي اثني عشري به شمار ميرود، با افتخار زياد در مواطن بسياري بيان نموده است كه:
« او ادني ابوبكر مرتين » «ابوبكر دو بار من را زائيد»
چون نسب امام صادق، از دو راه به ابوبكر ميرسد. يكي از طريق مادرش، «فاطمه بنت قاسم ابن ابي بكر»و ديگري از راه مادر بزرگش «اسماء بنت عبدالرحمن ابن محمد ابن ابي بكر» كه مادر فاطمه بنت قاسم ابن محمد ابن ابي بكر است.
امیر المومنین عمر بن خطاب
( حضرت عمر اولین کسی است که به امیرالمومنین ملقب شد )
اسم او عمر و لقبش فاروق و کنیه اش ابوحفص است . پدرش خطاب بن نفیل بن عبدالعزی ، بن ریاح بن عدالله بن فرط ، بن رزاح بن عدی ، بن کعب که جد هفتم رسول خدا است ، می باشد . و در روز چهارشنبه 25 ذیالحجه سال 23 هجری به دست ابولولو مجوسی غلام مغیره بن شعبه ، شهید شد . ابولولو که قبلا خنجری مسموم و تیز آماده کرده بود در هنگام سپیده ی صبح در گوشه ای از مسجد کمین کرده وقتی که عمر (رض) مردم را برای نماز آماده و آگاه می کرد و می گفت که صفوف خود را مرتب کنید به او نزدیک شد و سه یا شش بار خنجر را در کتف و پهلوی او فرو کرد و عمر (رحمه الله علیه رحمه واسعه) نقش بر زمین شد
در کنار رسول خدا و ابوبکر دفن گردید . او در سال ششم بعثت ( که بین سی تا سی و پنج سال سن داشت) ایمان آورد و ده سال و شش ماه و چهار روز خلافت کرد و از نظر فضل و منزلت در درجه ی دوم بعد از ابوبکر صدیق (رض) است .
دلایل فضل و برتری فاروق (رض)
1) استناد به حدیث محمد بن حنفیه که در فضائل ابوبکر صدیق به آن اشاره شد .
2) روایت ابوجحیفه سوالی که گوید : از علی (رض) شنیدم که می گفت :« آیا به شما بگویم که بهترین این امت بعد از پیامبر کیست؟ او ابوبکر است .» سپس گفت : «آیا به شما بگویم که بهترین این امت بعد از ابوبکر کیست؟ او عمر است»
( مسند امام احمد ج1 ص106)
3) خداوند به وسیله ی او اسلام و مسلمانان را عزت بخشید . چون رسول خدا(ص) فرمود : « اللهم اعز الدین بعمربن خطاب » « بار خدایا با مسلمان شدن عمر بن خطاب اسلام را عزت و قدرت ببخش »
( ترمذی آن را روایت کرده ج2 ص282)
و نیز فرمودند « ما زلنا اعزه منذ اسلم عمر » « از وقتی که عمر مسلمان شد همیشه با قدرت و عزت بوده ایم »
( بخاری ج4 ص242)
4) حضرت فرمودند : « لو کان بعدی نبی لکان عمر » « اگر بعد از من پیامبری بود همانا عمر می بود »
( مسند امام احمد ج4 ص154 و تحفه الاحوذی ج10 ص173 )
این فرمایش حضرت الهاماتی بود که به صورت پیشنهاد یا دعا بر زبان عمر ( رض) جاری می شد و سپس خداوند حکم آن را بیان می کرد و آیه ی آن نازل می شد . از جمله ی : وقتی برخی از مسلمانان را در حالت میخوارگی مشاهده کرد دعا کرد : خداوندا ! حکم مناسب شراب را برای ما بیان فرما و طولی نکشید آیه ی 219 سوره ی بقره در زیان شراب و قمار نازل گردید و سپس آیه ی 43 سوره ی نساء و بعدا آیه ی 90 سوره ی مائده در تحریم شراب و قمار نازل شد .
یا در جنگ بدر که هفتاد نفر از کفار اسیر می شوند در یک جلسه ی مشورتی اکثریت رای می دهند که در مقابل فدیه آزاد شوند و پیامبر نیز چنین کرد . اما فاروق نظرش این بود که سزاوار کشتن هستند . پس از مدتی آیه ی 67 سوره ی انفال در تایید رای عمر (رض) نازل می شود . هم چنین فاروق به پیامبر(ص) پیشنهاد می کند در مقابل نا محرمان حجاب بر گیرند که طولی نکشید آیه ی 53 سوره ی احزاب در رعایت کردن حجاب نازل شد .
در صدر اسلام ، غلامان و بچه های نا بالغ بدون کسب اجازه وارد منازل می شدند . پیامبر (ص) روزی یکی از بچه های انصار را به دنبال فاروق فرستاد و آن بچه بدون اجازه وارد شد و فاروق که در حال استراحت و خواب بود ، برخی از انداام او برهنه بود . از این وضع ناراحت می شود و با تضرع دعا می کند که خداوند با نزول وحی بر پیامبرش به این رفتار نادرست خاتمه دهد . بعد از مدتی آیه ی 58 سوره ی نور در این رابطه نازل شد .
( سیمای صادق فاروق اعظم – ملا عبدالله احمدیان – ص87 الی 92)
5)بعد از این که فاروق مسلمان شد مسلمانان توانستند آشکارا اسلام را تبلیغ کنند . زیرا تا قبل از مسلمان شدن عمر (رض) ، این مرد نام آور و پر هیبت عرب ، مسلمانان مخفیانه تبلیغ می کردند . وقتی عمر (رض) مسلمان شد ، علنا به نزد اشراف و بزرگان مکه رفت و مسلمان شدن خود را اعلام کرد و با بسیاری از مردم درگیر شد و بعد از مدتی که گذشت به پیامبر گفت : « پدر و ماردم فدای تو ! چه مانعی دارد که اجازه دهید اسلام از مخفیگاه خارج شود و آشکار گردد؟ » رسول خدا که شرایط را آماده و مهیا می بیند ، می پذیرد و مسلمانان در دو ستون منظم که عمر در جلو ستون راست و حمزه سیدالشهداء در جلو ستون چپ و پیامبر پیشاپیش آنان به سمت کعبه حرکت می کنند و در حضور چشمان بهت زده ی مردم کعبه را طواف می کنند و چهار رکعت نماز ظهر را با خشوع و شوکت به جا می آورند . بعد از نماز فریاد رعب آور فاروق بلند می شود که « لا نعبد الله سرا بعد الیوم » « از امروز به بعد خدا را در خفا و پنهان نمی پرستیم » رسول خدا (ص) او را تشویق می کند و لقب فاروق را به او می دهد . فرمود : « هو فاروق . فرق الله بین الحق و الباطل »
و صهیب بن سنان (رض) می گوید : « عمر بعد از مسلمان شدن ، اسلام را علنی کرد و آشکارا مردم را به اسلام دعوت نمود و ما هم می توانستیم دور کعبه بنشینیم و دسته جمعی طواف کنیم و توانستین پاسخ اعمال خشونت آمسز را بدهیم »
( سیمای صادق فاروق اعظم – نلا عبدالله احمدیان – ص32 الی 36)
6) او فامیل پیامبر است زیرا دخترش حفصه ( رضی الله عنها) را به عقد پیامبر(ص) در آورد .
البته خدمات و ابتکارات فاروق در اداره ی سرزمین اسلامی به شهادت تاریخ بزرگترین سند فضل و منزلت اوست . از جمله خدمات و اقدامات او : توسعه ی قلمرو اسلام و تبلیغ و نشر اسلام ، تشکیل ارتشی قوی و مجهز ، تقسیم کشور به ایالات و استان های متعدد ، توسعه و عمران و ساختن شهرهایی چون بصره ، کوفه ، موصل ، فسطاط و… تدوین قوانین کشور داری و تهیه ی دیوان محاسبات و دفتر ثبت حقوق کارمندان ، تاسیس سازمان های اولیه ارشاد و تبلیغ دین ، پست ، شهربانی ، دارائی ، دارالقرآن و سواد آموزی اجباری ، بیمه کردن زندگی مسلمانان و اتباع حکومت اسلامی و ایجاد عدالت اجتماعی از نظر اقتصادی ، قانونی و حفظ وحدت اسلامی و… همگی گواه روشنی بر فراست و نبوغ او در سیاست و کشور داری و شناخت و آگاهی او از قرآن و سنت است .
برای تفصیل مطلب و اسناد آن نگاه کنید به : سیمای صادق فاروق اعظم
7) عبدالله بن عمر (رض) از پیامبر (ص) روایت می کند که رسول خدا (ص) فرمود : « ان الله جعل الحق علی لسان عمر و قلبه » « به راستی که خداوند حق را بر زبان و قلب عمر قرار داد »
( ترمذی آن را با سند صحیح روایت کرده است . التاج ج3 ص 313 )
8) خدیفه (رض) از رسول خدا (ص) روایت می کند که حضرت فرمود : « اقتدوا باللذین من بعدی ابی بکر و عمر » « بعد از من از ابوبکر و عمر پیروی و تبعیت کنید » ( ترمذی آن را با سند حسن روایت می کند . التاج ج3 ص 316)
نظرات حضرت علی در رابطه با حضرت عمر
در توصيف عمر (رض) مي فرمايد:
« لله درّ عمر ! فقد قوم الأود و داوي العمد و أقام السنة و خلف الفتنة ذهب النقي الثوب قليل العيب أصاب خيرها و سبق شرها أدي إلي طاعته و اتقاه بحقه».
«خوشا به سعادت عمر كه كجي ها را راست نمود و معايب را درمان كرد و سنّت پيامبر را بر پاداشت و فتنه وتبهكاريها راپشت سر گذاشت ودر زمانش فتنه اي رخ نداد. پاك وكم عيب از دنيا رفت و از شرّ آن در امان ماند. طاعت خدا را به جاي آورد و آنچنانكه سزاوار بود از خدا ترسيد و پرهيزگاري نمود »..
(نهج البلاغه ، شرح فيض الإسلام ، جزء 4 ، كلام 219- شرح إبن أبي الحديد ، ج3 ، ص92 ، جزء 12- شرح أبن ميثم بحراني ، ج4، ص96و97 – شرح صبحي صالح ، ص350 – شرح محمّد عبده ، ج2 ص322- شرح فارسي ج4 ، ص712- الدره النجفيه ، دنبلي و علي نقي ، ص257.. در بعضي نسخ « لله بلاد فلان » آمده است.. )
يا در جايي ديگر ، باز هم در توصيف عمر (رض) مي فرمايد:
« و وليهم وال فأقام و استقام حتي ضرب الدين بجرانه ».
« و عمر بعد از أبوبكر فرمانرواي مردم شد (وبه خلافت نشست ) ، پس (امر خلافت واحكام الهي را ) به پا داشت و (برآن) ايستادگي نمود ( واز مسيرش خارج نشد ) تا اين كه دين قرار گرفت »..
(نهج البلاغه ، شرح فيض ، جزء 6 ، كلام 459- شرح إبن أبي الحديد ، ص 519 – شرح صبحي صالح ،ص 557- شرح عبده ، ج4 ، ص107- شرح إبن ميثم ،ج5 ،ص463- الدره النجفيه ، ص 394. )
و درپاسخ مشورت عمر (رض) مبني بر رفتنش به جنگ روميان ، او را از رفتن منع مي كند و مرجع و ياور و پناهگاه مسلمانانش مي داند :
« إنك متي تسر إلي العدو بنفسك فتلقهم فتنكب لا تكن للمسلمين كانفه دون أقصي بلادهم ليس بعدك مرجع يرجعون إليه ، فابعث إليهم رجلا محاربا… فإن أظهره الله فذاك ما تحب و إن تكن الأخري كنت ردءا للناس و مثابة للمسلمين ».
« همانا اگر خودت شخصاً به جنگ دشمن ( يعني روميان ) بروي وشكست بخوري ، براي مسلمانان در دورترين نقاط سرزمينشان پناهي نمي ماند و پس از تو هم ، هيچ مرجعي نيست كه (مشكلات واختلافات مردم ) به سويش ارجاع داده شوند، پس خود درمدينه بمان و ( به جاي خود ) مرد جنگ آزموده اي بفرست و به فرماندهي بگمار و خودت از نظر نظامي به آنها خط بده ! پس اگر خداوند، مسلمانان را پيروز گردانيد ، خواسته ات برآورده شده واگر طور ديگری شد ، خودت پناه مردم و مرجع مسلمانان خواهي بود».
(نهج البلاغه ، شرح فيض ، كلام 134- شرح صبحي صالح ص193- شرح إبن أبي الحديد، ج2 ، جزء 8 ، ص369و370. )
بار ديگر ، در مشورتش با عمر (رض) از رفتنش به جنگ با ايرانيان جلوگيري مي كند و طي سخناني ، او را قيّم وسرپرست مسلمانان ، عامل وحدت ايشان ، قطب آسياب و مركز ثقل حكومت اسلامي مي خواند:
« إن هذا الأمر لم يكن نصره و لا خذلانه بكثرة و لا بقلة و هو دين الله الذي أظهره و جنده الذي أعده و أمده حتي بلغ ما بلغ و طلع حيثما طلع و نحن علي مولود من الله و الله منجز وعده وناصر جنده و مكان القيم بالأمر مكان النظام من الخزر يجمعه و يضمه …فكن قطبا واستدر الرحي بالعرب ، واصلهم دونك نار الحرب ، فإنك إن شخصت من هذه الأرض انتقضت عليك العرب من أطرافها و أقطارها …إن الأعاجم إن ينظروا إليك غدا يقولوا : هذا أصل العرب ، فإذا اقتطعموه استرحتم… و إنما كنا نقاتل بالنصر و المعونة».
« پيروزي وشكست اين امر ، (از همان ابتدا) به انبوهي و كمي (لشگر) نبوده است و اين دين خداست كه آن را (تا كنون) پيروزي داده و لشگر خداست كه آنها را مهيّا ساخته وكمك فرموده تا آن كه به مرتبه اي كه بايد برسد ، رسيده ودرخشيده تا جايي كه بايد بدرخشد ، و ما در انتظار وعده ی خداونديم و خداوند به وعده ی خود وفا كرده و لشگرش را ياري فرموده است ، و جايگاه قيّم امور و زمامدار مسلمانان (كه تو هستي) مانند رشتة مهره است كه آنرا گرد مي آورد و به هم پيوند مي دهد ! پس اگر رشته پاره شود ، مهره ها از هم جدا شده و پراكنده مي شوند ، به گونه اي كه ديگر جمع نخواهند شد ! ( يعني اگر تو كه خليفه هستي كشته شوي ، مسلمانان همه پراكنده و متفرّق مي شوند ). اگر چه امروز تعداد اعراب ( نسبت به ايرانيان ) اندك است ، امّا به سبب دين اسلام بسيارند، و به جهت اجتماع ويكپارچگي ( كه نفاق ودو رويي در آن راه ندارد ) غلبه دارند. پس تو همانند قطب وميخ آسياب ( ساكن و برقرار ) باش! و آسياب (جنگ) را بوسيلة عرب بگردان و آنان را به آتش جنگ در آورده و خود به جنگ نرو ؛ زيرا اگر تو از زمين ( يعني مدينه ) بيرون بروي ، عرب از اطراف و نواحي آن ( فرصت را غنيمت شمرده و ) عهد با تو را شكسته و فساد وتبهكاري به بار مي آورند تا جايي كه حفظ و نگهباني از مرزها كه در پشت سر گذاشته اي ، نزد تو از رفتن به جنگ ( با ايرانيان ) مهمتر مي گردد و ايرانيها تو را ببينند مي گويند : اين امام و پيشواي عرب است ( كه جز او، پيشواي ديگري ندارند ) ، پس اگر او را بكشيد ، استراحت خواهيد كرد و آسوده مي شويد ! و اين انديشه ، حرص و طمعشان را بر كشتن ونابود كردن تو ، سخت تر وزيادتر مي گرداند ، وامّا آنچه تو راجع به آمدن ايرانيها به جنگ مسلمانان يادآوري نمودي ، پس خداوند سبحان از آمدنشان بيشتر از تو كراهت دارد و او تواناتر است به برطرف كردن آنچه را كه از آن كراهت دارد ( و به آن راضي نيست ) و امّا آنچه راجع به كثرت و زيادي تعداد ايشان ذكر كردي ، ( آن هم باكي نيست ؛ زيرا ) پيش از اين ( در زمان پيامبر ) به بسياري لشگر ، جنگ نمي كرديم ، بلكه به كمك و ياري خداوند متعال مي جنگيديم »..
(نهج البلاغه ، شرح فيض ، جزء3 كلام146- شرح صبحي صالح ، ص203و204 )
علي (رض) ، هرگز با روش وسيرت عمر (رض) مخالفت نكرده است ؛ چنانچه دينوري مورخ شيعي روايت مي كند:
« زماني كه علي – عليه السلام – به كوفه آمد ، مردم به او گفتند : اي اميرالمؤمنين ! آيا در قصر منزل مي كني ؟! فرمود: خير! من هيچ احتياجي به كاخ وقصر ندارم ؛ زيرا عمربن خطاب ، آن را دوست نداشت ، امّا در يك خانة فراخ وجادار ، منزل مي كنم . سپس به مسجد اعظم كوفه رفت و دو ركعت نماز گزارد و آنگاه در منزل دلخواهش فرود آمد ».
(الأخبارالطوال ، أحمد بن داود دينوري ،ص152 )
زماني كه به خلافت رسيد ، و گروهي در بارة فدك با او سخن گفتند ، فرمود:
« إني لأستحيي من الله أن أردّ شيئا منع منه أبوبكر و أمضاه عمر!».
« به راستي من از خدا شرم مي كنم كه چيزي را برگردانم كه أبوبكر از آن منع كرد و عمر نيز همان كار را اجرا وقطعي نمود !»..
(الشافي في الإمامه، سيّد مرتضي علم الهدي ، ص213 – شرح نهج البلاغه ، إبن أبي الحديد ، ج4، ص 82. )
روايت شده: « زماني كه عمر غسل داده شد و كفن گرديد ، علي – عليه السلام – وارد شد و بر جنازه اش ايستاد وفرمود:
« ما علي الأرض أحد أحب إليّ أن ألقي الله بصحيفته من هذا المسجي بين أظهركم ».
«هيچ كس بر روي زمين در بين شما ، به اندازة اين مكفون ( يعني عمر (رض)) برايم دوست داشتني تر نيست كه (دوست دارم ) خدا را با نامة اعمال ( نيك ) اش ملاقات كند »..
(الشافي ، علم الهدي ، ص 171 – تلخيص الشافي ، طوسي ، ج2 ، ص428، چاپ ايران – معاني الأخبار ، إبن بابويه ، چاپ ايران ، ص117- شرح نهج البلاغه ، إبن أبي الحديد ، ج3، ص147. )
اين روايت در كتب اهل سنّت نيز آمده است؛ چنانكه حاكم در « المستدرك » خود، ذهبي در «التلخيص » خود، امام احمد در «مسند» خود ، إبن سعد در«طبقات» خود ، و مثل آن را بخاري و مسلم در «صحيح» شان آورده اند..
از علي و فرزندانش حسن وحسين( رضي الله عنهم ) روايت كرده اند كه پيامبر (ص) فرموده است:
« إن أبابكر مني بمنزله السمع و إن عمر مني بمنزله البصر وإن عثمان بمنزله فؤاد ».
« همانا أبوبكر برايم ، به منزله ي گوشهايم، عمر به منزله ي چشمانم، وعثمان به منزله ي قلب و عقل من است»..
(عيون أخبار الرضا ، إبن بابويه قمي ، چاپ تهران، ج1، ص 313- معاني الأخبار ، ص110، چاپ ايران – تفسير امام حسن عسگري.)
زماني كه أبوبكر(رض) ، عمر(رض) را به خلافت بعد از خود پيشنهاد كرد ، گروهي اعتراض كردند؛ كه علي (رض) در آن هنگام به طلحه (رض) فرمود: « اگر أبوبكر كسي غيراز عمر را به خلافت پیشنهاد می کرد ، ما راضي نمي شويم و ازاو اطاعت نمي كنيم »
(روضه الصفا ، ميرخواند ، از تواريخ شيعه به زبان فارسي ، ص 206 )
« مردي از قريش نزد اميرالمؤمنين – عليه السلام- آمد و گفت : از تو شنيدم كه چند لحظه پيش در خطبه ات گفتي : پروردگارا ! ما را اصلاح فرما به آنچه خلفاي راشدين را نسبت به آن اصلاح فرمودي ! منظورت چه كساني هستند ؟ فرمود:
« حبيباي ، و عمّاك أبوبكر و عمر ، إماما الهدي ، و شيخا الإسلام ، و رجلا قريش ، و المقتدي بهما بعد رسول الله(ص) ، من اقتدي بهما عصم، و من اتبع آثارهما هدي إلي صراط المستقيم ».
« دوستان و برادران محبوبم ، عموهايت أبوبكر و عمر، دو امام هدايت، دو بزرگوار اسلام، دو راد مرد قريش ، دو نفري كه بعد از رسول خدا (ص) مردم به آنها اقتدا كردند ، و هر كس به آنها پيرویكرد، (از گمراهي و تفرقه ) مصون و محفوظ ماند و هر كس راه و رسم ايشان را در ييش گرفت ، به راه راست هدايت گرديد»..
(تلخيص الشافي ، طوسي ، ج2، ص428)
و باز در همان كتاب –از «احتجاج» طبرسي روايت كرده كه حضرت علي فرمود:
« ما با پيامبر (ص) بر روي كوه حراء بوديم كه کوه به يک باره لرزيد ، رسول خدا فرمود : سرِ جايت باش اي كوه ! زيرا كسي غير از پيامبر وصديق (أبوبكر) و شهيد (عمر) بر روي تو نيست »!!
(همان مأخذ ..و متن آن : فقال له : قر! فإنه ليس عليك إلا نبي و صديق و شهيد ! )
علم الهدي نبز چنين روايت مي كند : « علي – عليه السلام- در خطبه اش فرمود : بهترين امّت بعد از پيامبرشان ، أبوبكر و عمر است» و در بعضي روايات آمده است كه اين جمله را زماني فرمود كه ديد مردي به أبوبكر وعمر دشنام و ناسزا مي گويد او را نزد خود خواند و مجازات نمود ومورد عتاب قرار داد !».
(كتاب الشافي ، علم الهدي ، چاپ با تلخيص ، ص428 )
و در نامه ای ديگر كه توسّط « قيس بن سعد بن عباده» فرماندار مصر ، به اهل مصر مي نويسد :
«أن الله بعث محمّدا إليهم فعلّمهم الكتاب و الحكمة و السنة و الفرائض ، و أدّبهم لكيما يهتدوا ، و جمعهم لكيما لا يتفرقوا ، و زكاهم لكيما يتطهروا ، فلما قضي من ذلك عليه قبضه الله إليه فعليه صلوات الله و سلامه و رحمته و رضوانه أنه حميد مجيد .ثم إن المسلمين من بعده استخلفوا امرأين منهم صالحين عملا بالكتاب و أحسنا السيره و لم يتعديا السنة ثم توفاهما الله فرحمهما الله».
« همانا خداوند ، محمّد را به سويشان بر انگيخت و به آنها كتاب وحكمت و سنّت و واجبات را ياد داد و آنها را تربيت كرد تا هدايت شوند ، و آنان را جمع كرد تا متفرّق و گروه گروه نشوند ، و آنها را تزكيه نمود تا اينكه پاك شدند . زماني كه رسالتش را به پايان رسانيد ، خداوند او را به جهان ديگر برد و درود وسلام و رحمت ورضوان خدا بر او باد، كه براستي او شايسته ستودن و صاحب عزت و عظمت است. سپس مسلمانان بعد از او ، دو مرد صالح از خودشان را به خلافت برگزيدند كه هر دو به كتاب خدا عمل كردند ، بسيار نيكو سيرت بودند و از سنّت (پيامبر) منحرف نشدند و آنگاه خداوند هردوي آنان را ميراند كه رحمت خداوند بر هردوی ايشان باد!»..
(الغارات، ج1، ص 210 – ناسخ التواريخ ، ميرزا تقي سپهر ، ج3، ص241 ، چاپ ايران- الدرجات الرفيعه ، سيّد علي خان شوشتري ، ص336- إبن أبي الحديد شيعي در شرح نهج البلاغه و نيز شيخ مجلسي در مجمع البحار خود ، با كمي تفاوت : « أميرين صالحين عملا بالكتاب و السنه و أحسنا السيره و لم يعدوا السنه ثم توفاهما الله عز وجل رضي الله عنهما » آورده اند .. و در وقعه الصفين ، ص201 چنين آمده است : « أحسنا السيره و عدلا في الأمه ؛ « آن دو رفتار نيكو داشته و در بين امّت ، به عدالت رفتار كردند ».. )
و در نامه اي به معاويه مي نويسد:
« و كان أفضلهم في الإسلام كما زعمت و أنصحهم لله و رسوله الخليفة الصديق و خليفة الفاروق و لعمري إن مكانهما في الإسلام لعظيم و إن المصاب بهما لجرح في الإسلام شديد فيرحمهما الله و جزاهما بأحسن ما عملا».
« در اسلام- همانگونه كه مي پنداري – از همه افضل و بهتر و با خدا و رسولش مخلص تر، أبوبكر صديق و عمر فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبة آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان ، به اسلام صدمة شديدي رسيده است . خداوند هردو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»..
(شرح نهج البلاغه ، إبن ميثم بحراني، جزء31، ص488 ، چاپ ايران – در وقعه الصفين با اين تفاوت آمده است : « و إن المصاب بهما لجرح في الإسلام شديد رحمهما الله و جزاهما بأحسن الجزاء »..( وقعه الصفين ، نصر إبن مزاحم ، ص 89) .. )
به سخنان امام علي در رابطه با خليفه «عمر بن خطاب» گوش فرا دهيم:
«از بلاي در گذشت عمر به خدا پناه ميبريم. او غايت و منتهاي همه چيز را قوام بخشيد، و درد ها را مداوا كرد، فتنه ها را پشت سر نهاد و سنت رسول خدا را بر پا داشت، از اين جهان پاكدامن و كم عيب رفت، خير فتنه ها را اصابت نمود، و از شر آن گذشت، او راه اطاعت و تقواي خداوند را در پيش گرفت. رفت و همه را در راههايي پر پيچ و خم تنها گذاشت، كه در آن گمراه هدايت نميشود، و هدايت يافته را بر هدايتش يقيني نتوان بود »
(نهج البلاغه ج2 ص30 ((والعرب اليوم وإن كانوا قليلاً فهم كثيرون بالإسلام وعزيزون بالإجتماع، فكن قطبا واستدر الرحى بالعرب واصلهم دونك نار الحرب. . . إن الأعاجم إن ينظروا غدا يقولون. . هذا أصل العرب. . . فاذا قطعمتموه استرحتم، فيكون ذلك أشد لكلبهم عليك وطمعهم فيك. . . . وأما ما ذكرت من عددهم فإنا لم نكن نقاتل فيما مضى بالكثرة وإنما كنا نقاتل بالنصر والمعونة)).)
نظرات فرزندان حضرت علی در رابطه با حضرت عمر
طبرسي از امام باقر چنين روايت مي كند :« و لست بمنكر فضل أبي بكر ، و لست بمنكر فضل عمر ، و لكن أبابكر أفضل من عمر ».
« من منكر فضل أبوبكر نيستم ، همچنين فضل عمر را نيز منكر نمي شوم ، ولي أبوبكر از عمر برتر و با فضيلت تر بوده است»..
(الإحتجاج ، طبرسي ، ص230 ، چاپ كربلا ، تحت عنوان « احتجاج أبي جعفر بن علي الثاني في الأنواع الشتي من علوم الدينيه». )
ودر موردامام جعفر صادق (رض) روايت شده است:« مردي از او پرسيد : اي فرزند رسول خدا ! در مورد أبوبكر و عمر چه مي گويي ؟! فرمود « إمامان عادلان قاسطان ، كانا علي الحق ، و ماتا عليه ، فعليهما رحمه الله يوم القيامه !».
« دو أمام عادل و داد گستر بودند . هر دو بر حق بودند و برراه حق هم مردند. پس رحمت خدا – در روز قيامت – بر هر دوی ايشان باد!»..
(إحقاق الحق ، قاضي نور الله شوشتري ، ج1 ، ص 16 ، چاپ مصر)
علم الهدي نيز از او روايت مي كند :« امام صادق آن دو را دوست مي داشت . و برسر قبرشان مي رفت و بر آن دو – همراه با درود و سلامش بر پيامبر (ص) – درود وسلام مي فرستاد».
(الشافي، سيّد مرتضي علم الهدي ، ص238- شرح نهج البلاغه، ج4، ص140، چاپ بيروت. )
امام صادق تنها به دوستي آنها بسنده نكرده ، بلكه به پيروي و موالاتشان امر فرموده است؛ چنانكه أبوبصير – صحابي مشهورش- روايت مي كند: « من نزد أبي عبدالله – عليه السلام- نشسته بودم كه أمّ خالد بر ما وارد شد كه يوسف بن عمر از آمدن او به مجلس ما جلوگيري كرد و اجازه نداد. أبوعبدالله به من گفت : آيا دوست داري سخنش را بشنوي ؟ گفتم :آري ! فرمود: پس به او اجازه دهيد داخل شود! أبوبصير مي گويد : و مرا هم بر روي گليم نشاند و سپس داخل شد و سخن گفت. او زني بو که بسيار بليغ وشيوا سخن می گفت ! از او در بارة أبوبكر و عمر پرسيدكه امام فرمود : آن دو را دوست بدار! آن زن گفت: پس من هرگاه كه پروردگارم را ملاقات كردم ، مي گويم اين تو بودي كه مرا به موالات و دوستي ايشان امر كردي؟! فرمود: آري!».
(روضة كافي ،كليني،ج8 ، ص101، چاپ ايران تحت عنوان « حديث أبي بصير مع المرأه» و عبارت آن :« فقال لها: توليهما ! قالت: فأقول لربي إذا لقيته: إنك أمرتني بولايتهما؟ قال: نعم! ».. )
گروهي از رؤسا و اشراف كوفه كه با زيد بيعت كرده بودند، روزي نزد امام جعفر صادق حاضر شدند و به او گفتند : خداوند تو را رحمت كند ! در حقّ أبو بكر و عمر چه مي گويي؟ گفت: جز خير و خوبي درباره ايشان ،چيزي نمي گويم و چيزي جز خير هم ، از اهل بيتم نشنيده ام . به هيچ كدام از ما و غير ما ، ظلم نكرده اند و هر دو به كتاب خدا و سنّت رسولش عمل كردند».
(ناسخ التواريخ ، ميرزا تقي خان سپهر معروف به لسان الملك ، ج2، ص590 ، تحت عنوان «احوال امام زين العابدين». )
امیرالمومنین عثمان بن عفان عدوی
خلیفه ی سوم اسمش عثمان و لقبش ذوالنورین است . علت این لقب نیز به خاطر آن است که دو دختر حضرت رسول (ص) را ( یکی پس از دیگری ) به عقد خود در آورد . یا این برای این که در یک شب و روز دو بار قرآن را ختم می کرد زیرا از حافظان و کاتبان قرآن بود یا برای این که بهشت برای او دو بار می درخشد و نورانی می شود . چون در برابر کمک های مالی فراوان او به پیامبر (ص) دو بار وعده ی بهشت را به او داده است .
پدرش عفان بن العاص بن امیه بن عبد شمس بن عب مناف و عبد مناف جد سوم رسول خدا (ص) است .
عثمان (رض) روز جکعه صبح عید قربان در سال 35 هجری در خانه ی خود به دست شورشیان مصر و کوفه شهید گشت و در قبرستان بقیع در مدینه ی منوره دفن شد و هم اینک قبرش معلوم و معروف است و قبل از این که خانه ی ارقم محل تجمع مسلمانان شود مسلمان شد . حضرت عثمان پنجمین نفری بود که بعد از خدیجه (س) و زید بن حارثه و حضرت علی و ابوبکر صدیق ( رضی الله عنهم) مسلمان شد . وقتی که تعداد مسلمانان به حدود سی و اندی رسید رسول خدا خانه ی ارقم را برای تشکیل جلسات خود تعیین فرمود . مدت خلافتش یازده سال و یازده ماه و هجده روز بود .
علمای اهل سنت و جماعت اتفاق نظر دارند که بعد از انبیا ، حضرت عثمان از نظر فضل و برتری در درجه ی سوم قرار گرفته است اما در مورد افضلیت او بر علی (رض) اختلاف نظر دارند . جمهور اهل سنت بر آنند که عثمان (رض) افضل از علی (رض) است و برخی از آنان علی (رض) را افضل می دانند . از جمله ی آن ها اهل کوفه و سفیان سوری است و قول صحیح این است که ثوری در آخر عمر تغییر رای داده است و نیز از امام مالک نقل شده که در نزد او علی (رض) افضل است . جز این که عده ای از علما گویند که تغییر رای داده است و هم چنین از او نقل شده که قائل به توقف در تفضیل بوده ( کسی را بر کسی برتری نداده است ) .
امام الحرمین ( ابوالمعالی عبدالملک جوینی فقیه شافعی مذهب و متکلم قرن پنجم هجری قمری اهل جوین از توابع نیشابور بوده است ) نیز بر این رای است ( نگا : نثر اللالی ص163-165 ) . و از برخی از امامان سلف نقل شده است که گفته اند : کسی که علی (رض) را افضل از عثمان (رض) بداند به مهاجرین و انصار که آزادانه و به اتفاق آراء عثمان را بر علی مقدم داشتند بی اعتنایی کرده است .
امام شافعی ( رحمه الله علیه ) در این رابطه چنین سروده است :
اذا نحن فضلنا علیا فاننا روافض بالتفضیل عند ذوی الجه
و فضل ابی بکر اذا ما ذکرته رمیت بنصب عند ذکری للفضل
فلا زلت ذارفض و نصب کلاهما بحبهما حتی اوسد فی الرمل
«هرگاه که ما علی را برتری دهیم به خاطر این در نزد جاهلان رافضی هستیم و اگر از افضلیت ابوبکر یاد کنیم به این خاطر متهم به ناصبی می شویم . بنابراین به سبب دوستی آنان ناصبی و رافضی هستم زیرا تا روزی که خاک بالینم می گردد آن دو را دوست دارم»
( دیوان امام شافعی – ترجمه ی عباس اطمینانی ص 110)
دلایل فضل و برتری عثمان (رض)
1) رمذی از طلحه (رض) و ابن ماجه از ابوهریره (رض) روایت کرده اند که پیامبر (ص) فرمود « لکل نبی رفیق فی الجنه و رفیق فیها عثمان » « هر پیامبری در بهشت رفیقی دارد و رفیق من هم عثمان است »
( تحفه الاخوذی ج10 ص188)
2) ابن عمر (رضی الله عنهما) گوید : ما در زمان پیامبر (ص) کسی را با ابوبکر برابر نمی دانستیم سپس با عمر و بعد با عثمان . و در بین سایر صحابه ( رضی الله عنهم اجمعین) قائل به برتری نبودیم .
( بخاری ج5 ص 18 ) { شاید علت این که علی (رض) مطرح نشده این است که در آن موقع از سایر خلفا بسیار جوان تر بوده است .}
3) از فضایل دیگر عثمان (رض) تامین و تجهیز لشکر اسلام ، معروف به جیش العسره در غزوه ی تبوک است . غزوه ی تبوک دشوارترین و پر هزینه ترین غزوه ی رسول خدا (ص) بود زیرا در فصل تابستان و ایام خشکسالی برای مقابله با لشکر روم در مرز های سوریه امجام گرفت که پس از دو ماه لشکر اسلام با سربلندی باز گشتند . عثمان با دادن هزار دینار و صد شتر همراه با پالان و پارچه ای که بر پشت شتر می اندازند مسلمانان را آماده و مجهز کرد و گویند ( سیصد شتر یا) هزار شتر بوده است . ( طبرانی و ترمذی و حاکم و امام احمد آن را روایت کرده اند نگاه : فقه السیره – دکتر رمضان البوطی ص400) . بعد از این کمک رسول خدا فرمود : « ما ضر عثمان ما عمل بعد هذه – مرتین – و قال : اللهم ارض عن عثمان فانی عنه راض » « آن چه که عثمان بعد از این انجام دهد زیانی به ( ایمان و ثواب ) او نمی رساند – آن را دو بار تکرار کرد – و فرمود : پروردگارا ! از عثمان راضی باش ، حقا که من از او راضیم » ( مشکاه المصابیح ج 3 ص 236)
4) دو بار مسجد پیامبر را توسعه داد . یک بار در زمان رسول خدا (ص) بود . آن گاه که تعداد مسلمانان زیاد شد و مسجد گنجایش آنان را نداشت . رسول خدا فرمود : « هرکس زمین آل فلان را بخرد و به مسجد ضمیمه کند بهتر از آن در بهشت از آن اوست » و عثمان (رض) آن را خرید و به مسجد ملحق نمود . وقتی که شورشیان مصر و کوفه خانه ی او را محاصره کرده بودند به آن ها گفت که « من این زمین را خریدم و پیامبر (ص) وعده ی بهشت را به من داد و اینک شما مرا از خواندن نماز در آن منع می کنید؟»
( التاج ج 3 ص 329)
و اما توسعه ی دوم در زمان خلافتش بود که آن را از نظر بنا و ساختمان تغییر کلی داد
( فقه السیره – دکتر رمضان البوطی ص 195)
5) و از دیگر فضائل عثمان ( رض) بیعتی است که رسول خدا (ص) در بیعت رضوان در صلح حدیبیه ( که در سال ششم هجری واقع شد) از طرف عثمان انجام داد ، آن جا که مسلمانان با حضرت بیعت کردند که با کسانی که برای زیارت خدا سد راه آنان می شوند بجنگند ، در حالی که پیامبر (ص) عثمان (رض) را به مکه فرستاده بود تا با کفار مذاکره کند و بگوید که مسلمانان به قصد جنگ نیامده اند بلکه می خواهند خانه ی خدا را زیارت کنند . اما خبر رسید که عثمان را کشته اند ، پیامبر (ص) با وجود این که به قصد جنگ نیامده بود و امکانانت آن چنانی به همراه نداشت لکن اعلام جنگ کرد و با کسانی که همراهش بودند و تقریبا 1400 نفر ذکر شده اند بیعت مجدد کرد . رسول خدا دست راست خودش را بر دست چپش زد و فرمود این هم بیعت عثمان ، به خاطر اعتماد زیاد به او که می دانست از نخستین بیعت کندندگان است ( مشکاه المصابیح ج 3 ص236) بعد از بیعت و قبل از حرکت مسلمانان ، از طرف کفار قاصدی آمد و معلوم شد که کشته شدن عثمان شایعه بوده است و بعد از رد و بدل شدن یکی دو قاصد بالاخره بین پیامبر (ص) و مشرکین قرارداد صلحی بسته شد که مشروح آن در کتب تاریخ آمده است .
6) دوبار همراه با همسرش رقیه به حبشه هجرت کرد و بار سوم به مدینه ی منوره هجرت ننمود . بنابراین عثمان (رض) از مهاجرین نخستین است و مشمول آیه ی 100 سوره ی توبه می شود که فرمود : « : والسّابقون الأوّلون من الْمهاجرين والأنصار والَذين اتّبعوهم بإحسانٍ رضي اللّه عنهم ورضوا عنه وأعدّ لهم جنَات تجري تحتها الأنهار خالدين فيها أبدا ذلک الفوز العظيم » « پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند،خداوند از آنها خشنود گشت ، و آنها ( نیز ) از او خشنود شدند،و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته ، که نهرها از زیر درختانش جارى است ،جاودانه در آن خواهند ماند، و این است پیروزى بزرگ ! »
7) فضیلت دیگرش افتخار دامادی حضرت رسول (ص) است . او دو دختر پیامبر (ص) به نام رقیه و ام کلثوم را به عقد خود در آورد . بعد از فوت رقیه ، ام کلثوم را عقد کرد و پیامبر بعد از فوت ام کلثوم فرمود : « لو کانت عندی ثالثه لزوجتکها » « اگر دختر دیگری می داشتم او را به عقد تو در می آوردم »
در آن موقع فاطمه ی زهرا (رض) همسز علی (رض) بود و زینب هم که به عقد ابوالعاص در آمده بود در جنگ بدر شهید شده بود و در تاریخ ثبت نشده است که کسی غیر از عثمان دو دختر پیامبر (ص) را به زنی گرفته باشد . چه بسا گفته می شود که پیامبر (ص) رقیه و ام کلثوم را قبل از عثمان به به عقد پسران ابولهب ( عتبه و عتیبه) در آورده بود و این فضیلتی برای آنان نیست بنابراین ازدواج عثمان با آن ها نیز دلیل بر فضل او نیست . می گوییم ازدواج دختران پیامبر (ص) با پسران ابولهب قبل از بعثت بود و فقط عقد محض بود و همسران واقعی آنان نشدند و زمانی که پیامبر (ص) مبعوث شد و آنان نیز بر کفر خود مصر و باقی ماندند هر دو را طلاق داد .
8) حضرت(ص) به عثمان(رض) فرمود : « یا عثمان ان الله مقمصک قمیصا ، فان ارادک المنافقون علی خلعه فلا تخلعه حتی تلقانی » « ای عثمان خداوند پیراهنی را بر تو می پوشاند ، پس اگر منافقان از تو خواستند که آن را در آوری در نیاور تا این که به من ملحق می شوی »
( امام احمد و ترمذی و ابن ماجه و حاکم از عایشه (رضی الله عنها) روایت کرده اند . ترمذی آن را با سند حسن روایت کرده است . مشکاه المصابیح ج3 ص238 و التاج ج3ص 329 )
بدون شک مراد از پیراهن در این جا خلافت است به دلیل این که پیامبر (ص) به عدم خلع و کندن آن توصیه می کند
بعد از این که عثمان (رض) شهید شد ( به علت آشوب و بلوایی که بود ) کار خلافت مدتی مهمل ماند تا این که بزرگان صحابه از مهاجر و انصار از حضرت علی (رض) التماس کردند و او را سوگند دادند که خلافت را بپذیرد زیرا که در آن موقع او شایسته ترین فرد برای خلافت بود . بنابراین کسانی که حاظر بودند با او بیعت کردند .
علی در خطبه ی 196 خطاب به طلحه و زبیر ( رضی الله عنهم ) می فرماید : « به خدا قسم من رقبتی به خلافت نداشتم و آرزومند حکومت نبودم و نیستم ولی شما مرا به آن فرا خواندید و آن را به من تحمیل کردید .»
( نهج البلاغه ترجمه محمد علی انصاری ص583)
نظرات حضرت علی در رابطه با حضرت عثمان
علي (رض) طي سخنانش با عثمان (رض) – زماني كه مردم از او خواستند تا نزد عثمان برود – ايمان وقرابت و مصاحبتش را با پيامبر (ص) ياد آوري مي كند و ضمن اينكه از رفتار أبوبكر وعمر ، اظهار رضايت كامل مي كند ، و اعمال نيكشان را برايش ياد آور مي شود ، مي گويد : علم وشناخت تو همچون علم وشناخت ماست . سبقت تو در اسلام همچون سبقت ماست :
« فدخل عليه فقال : إن الناس ورائي و قد استفسروني بينك و بينهم ، والله ما أدري ما أقول لك ! ما أعرف شيئا تجهله ، و لا أدلك علي أمر لاتعرفه ، إنك لتعلم ما نعلم . ما سبقنا إلي شيء فنخبرك عنه ، و لا خلونا بشيء فنبلغكه ، و قد رأيت كما رأينا ، و سمعت كما سمعنا ، و صحبت رسول الله (ص) كما صحبنا ، و ما إبن أبي قحافه و لا إبن خطاب بأولي بالعمل منك ، و أنت أقرب إلي رسول الله (ص) وشيجة رحم منها و قد نلت من صهره ما لم ينالا. فالله الله في نفسك ! فإنك والله ما تبصر من عمي ،و لا تعلم من جهل ».
« پس علي بر عثمان وارد شد و گفت : مردم پشت سر من هستند و مرا بين خود وتو سفير قرار داده اند . سوگند به خدا ! نمي دانم به تو چه بگويم ! مطلبي را كه تو از آن بي اطّلاع باشي ، سراغ ندارم . تو آنچه را كه ما مي دانيم ميداني . ما به چيزي سبقت وپيشي نگرفته ايم كه تو را از آن آگاه سازيم ، و چيزي را در پنهان نيافته ايم كه آن را به تو ابلاغ كنيم و همانگونه كه ما ديديم ، تو هم ديده اي و همانگونه كه ما شنيديم ، تو هم شنيده اي ، و همانگونه كه ما مصاحب و همنشين پيامبر (ص) بوديم تو نيز بودي . فرزند أبو قحافه (أبوبكر) و فرزند خطاب (عمر) در انجام كارهاي نيك از تو سزاوارتر نبودند ( چرا آنها در امر خلافت موفّق تر از تو در آمدند ؟!). تو بر رسول خدا (ص) از نظر پيوندخويشاوندي از آن دو نزديكتري . تو از لحاظ دامادي پيامبر (ص) ، به مر حله اي رسيده اي كه آن دو نرسيدند (تو دو بار داماد او شدي) ؛ تو را به خدا رحم كن ! به جان خودت رحم كن ! قسم به خدا ! تو نياز به راهنمايي و تعليم نداري ( و همه چيز را خوب مي داني ) »..
(نهج البلاغه، شرح فيض الإسلام ، كلام 164- شرح صبحي صالح ، ص234)
وباز در ستايش عثمان (رض) مي فرمايد : « اگر ولايتي را كه بر عهده ي عثمان گذاشته شد ، بر عهده ي من نيز گذاشته مي شد ، با مصاحف همان كار را مي كردم كه عثمان كرد».
(البرهان، بحراني ، ج1 ص240. )
و بار ديگر حضرت علی در باره خليفه عثمان با ابن عباس سخن ميگويد :
« يا ابن عباس ما يريد عثمان الا ان يجعلني جملا ناضحا بالعيوب اقبل و ادبر بعث الي ان اخرج، ثم بعث الي اقدم ثم هو الآن يبعث الي ان اخرج، والله لقد دفعت عنه حتي خشيت أن اكون آثما »
«اي ابن عباس عثمان نميخواهد مرا مگر اينكه مانند شتر آبكش قرار دهد، بيايم و بروم. بسوي من فرستاد كه بيرون شو، پس از آن فرستاد تا بيايم. و اكنون ميفرستد تا بيرون بروم. به خدا سوگند كه از او دوري كردم، تا جايي كه ترسيدم شايد گناهكار شده باشم»
(نهج البلاغه ج2 ص233)
و در اينجا امام در نامه اي كه به «معاويه ابن ابي سفيان» ميفرستد، موضع خود را در قبال خليفه عثمان ابن عفان روشن ميكند:
« سپس از اموري كه بين من و عثمان بود ياد نموده اي، و تو خود بايد جواب آنرا بدهي بدليل صله قرابتي كه با او داشتي، پس كداميك از ما در قتل او بيشتر دفاع يا سستي نمود، كسيكه كمك خود را مبذول داشت ولي كمك او را نخواستند يا كسيكه از او كمك خواسته شد ولي او آنقدر سستي و درنگ نمود تا وقتي كه مرگ را بسوي او فرستاد،.. .. و من عذر و پوزش ميطلبم از اينكه در بعضي موارد و احداث بر او انتقاداتي داشتم، پس اگر گناه من ارشاد كردن و هدايت اوست پس ممكن است كه گاهي شخص مورد سرزنش هيچ گناهي هم نداشته باشد »
(نهج البلاغه ج3، ص5)
نظرات فرزندان حضرت علی در رابطه با حضرت عثمان
از امام باقر روايت شده كه پس از مدح عثمان (رض) چنين فرمود : « و ندا دهنده اي در آن روز ندا سر ميدهد كه : هان ! بدانيد كه عثمان ويارانش از رستگارانند »
(فروع كافي ، كليني ، ج8 ، ص 209)
همچنين امام جعفر صادق از مقام و منزلت عثمان (رض) نزد پيامبر(ص) و اخلاص و وفاداری بی نظيرش سخن گفته، آنجا كه در جريان حديبيه ، پيامبر (ص) او را به نيابت خود به مكّه فرستاد كه بعد شايع گرديد عثمان(ص) كشته شده است! رسول خدا(ص) با شنيدن اين خبر ، دستور داد كه مسلمانان زير درخت رضوان ، با او بيعت كنند تا انتقام خون عثمان(ص) را از مشركين مكّه بگيرند و وفاداري خود را به او – مجدّداً – اعلام نمايند كه در آخر پيامبر(ص) دست راست خود را در دست چپش گذاشت و فرمود: اين هم بيعت عثمان ! و به جاي عثمان، با خودش بيعت كرد! زماني كه عثمان برگشت، رسول خدا (ص) به او گفت: آيا بيت را طواف كردي؟ گفت : چطور ممكن است بيت را طواف كنم در حالي كه رسول خدا آن را طواف نكرده است؟!.. سپس ادامه ی جريان را روايت مي كند در همين جا بود كه اين آيات نازل گشتند:« لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجره..» و « إن الذين يبايعونك إنما يبايعون الله يد الله فوق أيديهم».. ( الفتح /8 و 10) .
(روضة كافي ، كليني ، ج8، ص325و326- اسلام شناسي ، شريعتي، ص243)
و مثل همين روايت را مجلسي از ایشان روايت كرده است :« زماني كه خبر به پيامبر رسيد كه عثمان توسط مشركين كشته شده است ، فرمود: از اينجا تكان نمي خورم تا زماني كه با قاتلين عثمان جنگ نكنم و انتقام خونش را از آنها نگيرم، و به درخت تكيه داد و از مردم براي عثمان بيعت گرفت »
(روضة كافي ، كليني ، ج8، ص325و326- اسلام شناسي ، شريعتي، ص243.)
اين حسن بن علي (رض) است كه منزلت أبو بكر و عمر و عثمان را به گونه اي بالا مي برد كه پيروي از سنّت وروش آنها را يكي از شرايط بيعت با معاويه مي داند: « او بايد در زندگي مردم، طبق كتاب خدا و سنت رسول خدا و سيره و روش خلفاي راشدين – و طبق نسخه ديگر، خلفاي صالحين- عمل كند و بر اساس آن حكم نمايد »
(جلاء العيون، شيخ مجلسي، ج1، ص 393، چاپ تهران- منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج2،ص 212 چاپ ايران- الفصول المهمه في معرفه أحوال الأئمه، ابن صباغ، ص 163 چاپ تهران.)
و امام زين العابدين وقتی می شنود که: « چند نفر اهل عراق به ابوبكر، عمر و عثمان ناسزا مي گويند ، امام زين العابدين از آنها پرسيد: آيا شما از مهاجرين و انصار هستيد؟ گفتند: نيستيم! گفت: پس من شهادت مي دهم كه از تابعين آنها هم نيستيد كه مي گويند: پروردگارا! ما و برادران ما را كه در ايمان از ما پيشي گرفته اند ، بيامرز و هيچ كينه اي نسبت به مؤمنان در دل ما قرار مده! پس از نزد من برخيزيد و دور شويد »
(كشف الغمه في معرفه الأئمه ، اربلي،ج2، ص 78،چاپ تبريز. )
امیر المومنین علی بن ابی طالب
اسمش علی و کنیه اش ابوالحسن و القابش کرار و حیدر و ابوتراب است . پدرش عبدالمناف پسر عبدالمطلب جد رسول خدا (ص) است . کنیه ی پدرش ابوطالب است زیرا پسر بزرگش طالب نام داشت .
در نوجوانی ( 12 یا 13 سالگی) مسلمان شد و چون وضع مالی ابوطالب خوب نبود ، پیامبر (ص) او را نزد خود آورد . در سال چهلم هجری در سن 63 سالگی در حین نماز صبح به دست عبدالرحمن پسر ملجم به شهادت رسید و مدت چهار سال و ده ماه خلافت کرد
حضرت علی (رض) از نظر فضل و منزلت بعد از انبیا در درجه ی چهارم قرار دارد و این چیزی است که سلف صالح بر آن اتفاق نظر دارند و لازم است که به آنان حسن ظن داشته باشیم زیرا اگر آن را به حق نمی دانستند بر آن متفق القول نمی شدند و کسی جز شیعه با آن مخالفت نکرده است زیرا معتقداند که علی (رض) از سه خلیفه ی پیشین افضل است و به برخی از احادیی که در فضل و منزلت او آمده است استناد کرده اند و اتدلال کرده اند که برتر از تمام صحابه است و دلایلشان را ذکر خواهیم کرد
دلایل فضل و برتری علی
1) پیامبر دخترش فاطمه را به عقد او در آورد
2) پسر عموی حضرت است و از کسانی است که به کثرت علم مشهور است
3) در شب هجرت فدایی رسول خدا شد و تا صبح در بستر حضرت خوابید تا کفار از خروج حضرت مطلع نشوند .
4) او پدر امام حسن و امام حسین ( رضی الله عنهما) است که پیامبر در حق آنان فرمود : « هما ریحانتای من الدنیا » « حسن و حسین دو گل خوشبوی من در دنیا هستند » و فرمود : « سید شباب اهل الجنه » « حسن و حسین سید و آقای جوانان بهشتند »
5) رسول خدا در حق او فرمود : « من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه عاد من عاداه » « هرکس که من دوست او هستم علی هم دوست اوست ، خداوندا یاور کسی باش که یاور اوست و دشمن کسی باش که دشمن اوست » امام احمد آن را روایت کرده است ( مشکاه المصابیح ج3 ص246)
6) وقتی که پیامبر (ص) به غزوه ی تبوک رفت علی (رض) را در مدینه گذاشت تا به امور شهر و خانواده ی حضرت رسیدگی کند . علی (رض) دلگیر شد و عرض کرد ای رسول خدا (ص) آیا مرا در میان زنان و بچه ها می گذاری؟ حضرت به او فرمود : « انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی من بعدی » « تو در نزد من مانند هارونی در نزد موسی ، جز این که بعد از من پیغمبری نیست »
( مسلم ج7 ص 120 . بخاری و ترمذی هم آن را روایت کرده اند . نگا : التاج ج 3 ص 332)
7) در حدیث آمده است که رسول خدا (ص) فرمود : « من سب علیا فقد سبنی » « هرکس به علی دشنام دهد به من دشنام داده است »
8) بزرگ شدن علی (رض) در خانه ی مصطفی (ص) و برادری او با رسول خدا (ص) فضیلت دیگر اوست . رسول خدا (ص) در مدینه مسلمانان را دو به دو برادر و پشتیبان هم قرار داد . علی (رض) را هم برادر خود خواند
9) پیامبر فرمود : « انا دار الحکمه و علی بابها » « من خانه ی دانش و حکمت هستم و علی در آن است »
( ترمذی و طبرانی آن را روایت کرده اند و حاکم آن را صحیح می داند ( التاج ج3 ص 337) و ابن عبدالبر حدیث فوق را چنین روایت کرده است : « انا مدینه العلم و علی بابها » )
10) عمران بن حصین (رض) گوید : در سریه ای که فرماندهی آن با علی (رض) بود دختری به عنوان کنیز نصیب علی (رض) شد ، چهار نفر از صحابه هم پیمان شدند که نزد رسول خدا (ص) بروند و به حضرت خبر دهند . وقتی که بر گشتند ، به خدمت رسول خدا (ص) رفتند و گفتند که علی چنین و چنان کرده است . پیامبر (ص) در حالی که خشم از چهره اش نمایان بود ، سه بار فرمود : « از علی چه می خواهید ؟ ( زیرا علی کار ناپسندی نکرده بود و حق به جانب آنان نبود ) سپس فرمود : « ان علیا منی و انا منه و هو ولی کل مومن بعدی » « به راستی که علی از من است و من از علی هستم و او بعد از من یاور و دوست هر مومنی است »
ولی در این جا به معنی دوست است به قرینه ی رفع اختلاف . مانند آیه ی « والظّالمون ما لهم من وليّ ولا نصير » « و براى ظالمان دوست و یاورى نیست. » ( شوری آیه ی 8)
(ترمذی این حدیث را با سند حسن روایت کرده است . التاج ج3 ص335)
سخن آخر
این اختلاف خدمتی به اسلام و مسلمانان نمی کند و این که کدام یک اولی و افضل اند موجب پیشرفت مسلمانان نمی شود بلکه باعث عقب ماندگی و دور ماندن از اهدافی می شود که اسلام مبلغ آن است . و به فرض این که علی (رض) افضل و سزاوار تر از سایر خلفای راشدین باشد ، می گوییم انتخاب این سه تن از امامت – اگر آن طور که شیعیان گمان می کنند خلاف واقع بوده است – آیا غیر از این است که آنان به اسلام و مسلمانان خدمت کردند و امور خلافت را به نحو احسن و اکمل انجام دادند؟ و آیا مراد از خلافت غیر از این است ؟
پس برانگیختن این امور اختلافی بعد از گذشت چندین قرن جز بر انگیختن کینه و دشمنی چیزی نیست و هیچ خدمتی به اسلام نمی کند و مایه ی پیشرفت آن نمی شود .
و با وجود این علی (رض)همان طور که گفتیم با آنان بیعت کرد و همراه آن ها جهاد نمود و پشت سر آنان نماز جمعه و جماعت و عید قربان و رمضان را خواند و از میان اسیران آنان مادر محمد بن حنفیه را به عقد خود در آورد . پس اگر خلافتشان شرعی نبود مسلما چنین اعمالی برای علی جایز نبود . و وقتی که دو دختر یزدگرد پادشاه ساسانی که در زمان حضرت عمر (رض) در جنگ قادسیه شکست خورد را به مدینه آورد . حضرت امیر یکی را ( بی بی شهربانو را) به عقد امام حسین و دیگری را به عقد محمد بن ابی بکر در آورد . محمد بن ابی بکر از وی صاحب پسری شد به نام قاسم که او با دختر عموی خود اسما دختر عبدالرحمن ابن ابی بکر ازدواج کرد و از وی دختری به نام ام فروه به دنیا آورد که همسر امام باقر ( رض) و مادر امام صادق (رض) گردید . ( مشعل اتحاد ص27)
بعد از این که اولویت خلفا راشدین را در خلافت به ترتیب بیان کردیم ، معلوم می شود که مدت خلافت ( کامل و حق) سی سال بوده است .( مراد ، خلافت کاملی است که آمیخته با امور خلاف شرع نباشد وگرنه بر امویان و عباسیان نیز خلیفه اطلاق شده است . ) زیرا رسول خدا فرمود : « الخلافه بعدی ثلاثون سنه تصیر ملکا غضوضا » « خلافت ( حقه) بعد از من سی سال است سپس به پادشاهی ظالمانه تبدیل می شود »
( آن را امام احمد و ترمذی و ابوداوود روایت کرده اند .)
و اگر مدت خلافت خلفای راشدین جمع شوند که پیش از این گفتیم به سی سال می رسد . الله اعلم
منبع: کتاب عقاید اهل سنت
برچسبها: ابوبکر صدیق, حضرت ابوبکر, حضرت علی, حضرت عمر, حضرت عثمان, علی مرتضی, عمر فاروق, عثمان ذورالنورین