بایگانی | امام یوسف قرضاوی RSS feed for this section

تعدد زوجات پیامبر

11 سپتامبر
سؤال: چرا در حالی که ازدواج با بیش از چهار همسر برای مردان مسلمان حرام است، پیامبر (ص) اجتماع نُه زن را برای خود جایز شمرده است؟ امیدوارم که با حکمت و منطق این موضوع را روشن فرمایید. شما خود از آنچه مبلّغان مسیحی و مستشرقین درباره‌ی این موضوع به القای شبهات و دروغها پرداخته‌اند اطّلاع دارید.
جواب: هنگام ظهور اسلام، برای ازدواج با بیش از یک همسر هیچ قید و شرطی وجود نداشت و مرد می‌توانست هر چه را بخواهد با زنان ازدواج نماید و این شیوه در مورد امتهای گذشته شایع بود تا جایی که در کتب زمانهای قدیم روایت شده که داود (ع) یکصد همسر و سلیمان (ع) هفتصد همسر و سیصد کنیز داشت و هیچ شرط و قید و بندی برای محدود ساختن آن در بین نبود. هنگامی که اسلام ظهور کرد، ازدواج با بیش از چهار همسر را باطل کرد، مرد هنگامی که اسلام می‌آورد و بیش از چهار زن در اختیار داشت پیامبر به او می‌فرمود: چهار تن از این زنان را انتخاب کن و بقیه را طلاق بده، و در اختیار هر مرد بیش از چهار زن باقی نمی‌ماند.
بنابر این، تعدد زوجات منحصر در چهارتاست نه بیش از آن. همچنین، برای کسی که اقدام به تعدد زوجات نماید، شریعت عدالت را شرط قرار داده ‌است. که اگر نتوانست میان آنان رعایت عدالت را نماید، باید به یک زن اکتفا کند؛ همانطور که خداوند متعال می‌فرماید:
«فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلوا فَواحِدَةً»[1] «پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نمی‌کنید به یک زن اکتفا کنید.» این است که برنامه‌ای که اسلام آن را برای ما آورده است. امّا، خداوند متعال پیامبر را به حکمی غیر از حکم تعدد زوجات برای مسلمانان اختصاص داد و آن اینکه برایشان لازم نگردانید که مازاد از چهار زن را طلاق دهد، و نیز نمی‌بایست زنانی را که در اختیار دارد با زنان دیگر تعویض یا جایگزین گرداند، و یا بر آنان اضافه نماید یا یکی را با دیگری عوض کند؛ خداوند متعال می‌فرماید:« لَا یحِلُّ لَکَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَکَتْ یمِینُکَ»[2] «از این پس، گرفتن زنان و نیز اینکه بجای همسران فعلی همسران دیگری اختیار کنی، بر تو حلال نیست؛ هر چند زیبایی آنها برای تو مورد پسند افتد، به استثنای کنیزان.»
سرّ و رمز چنین حکمی این بود که همسران پیامبر دارای رتبه و جایگاه خاصّی بودند، و از حرمت و احترام شایانی برخوردار بودند که قرآن تمام آنان را به عنوان «امهات‌المؤمنین: مادران مسلمانان» به شمار آورده است.
خداوند متعال می‌فرمايد « النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ»[3]
پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر و نزدیکتر است و همسرانش مادران ایشانند
از نتایج اعتبار مادر بودن همسران پیامبر (ص) از جانب روانی این است که خداوند متعال، ازدواج را بعد از رسول خدا بر آنان حرام نمود آنجا که می‌فرمایند:
« وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا»[4]
«و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقاً نباید زنانش را پس از مرگ او به نکاح خود درآورید»
و این بدان معنی است که هر گاه پیامبر (ص) یکی از آن همسران خود را طلاق دهد، آن زن مادام‌العمر از ازدواج با دیگری محروم خواهد شد، همانطور که از انتساب به اهل بیت پیامبر باز محروم می‌گردید و این یک کیفر برای او به حساب می‌آمد به خاطر گناهی که خودش مرتکب آن نشده است.
از این‌رو، اگر ما تصوّر نماییم که آن حضرت می‌توانست از میان نُه همسران خود چهار تا از آنان انتخاب کند، و بقیه را طلاق می‌داد، انتخاب چهار تن از آنان را به عنوان مادر مسلمانان و محروم ساختن پنج‌تن دیگر از این شرافت عملی ناخوشایند و مشکل‌زا بود، و پنج همسر دیگر از انتساب به خانواده‌ی پیامبر محروم می‌شدند و شرافت و کرامتی را که به خاطر ازدواج با پیامبر اکتساب نموده بودند، از دست می‌دادند و بی‌گناه این امتیاز از آنان گرفته می‌شد.
بنابر این، اقتضای حکم پروردگار چنین بود که تمام همسران حضرت نزد او باقی بمانند، و این از اختصاصات و ویژگی‌های رسول گرامی است و مستثنا از قاعده‌، به حکم:
«إِنَّ الْفَضْلَ بِیدِ اللّهِ یؤْتِیهِ مَن یشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»[5]
«بگو این فضل و کرامت در دست و قدرت خداست و به هر که بخواهد می‌دهد و خداوند گشایش‌گر و داناست.»
اما، ازدواج نمودن پیامبر (ص) با این نُه زن در اصل برای چه بوده است؟ راز آن معلوم و فلسفه‌اش بر کسی پنهان نیست. این ازدواج‌هایی را که پیامبر (ص) انجام داده به خاطر آن اهدافی نبوده‌ است که دروغ‌بافان، مستشرقان و مبلغان مسیحی ساخته‌اند، و با افترا و دروغ، تهمت‌های ناروایی را به ساحت مقدّس پیامبر (ص) روا داشته‌اند. باید دانست که ازدواج پیامبر (ص) با هیچ یک از آن همسران به خاطر شهوت جنسی نبوده است. اگر آنچه مُفتریان و دروغ‌پردازان نسبت به پیامبر (ص) روا داشته‌اند، صحت می‌داشت مشاهده نمی‌شد که آن ‌حضرت در بهار عمر و عنفوان جوانی‌اش با زنی ازدواج کند که پانزده سال از حضرتش بزرگتر باشد. پیامبر در سن بیست‌ و پنج سالگی با خدیجه که چهل سال سن داشت ازدواج نمود، و خدیجه قبل از پیامبر (ص) دو بار ازدواج کرده بود و فرزندانی از غیر پیامبر داشت. پیامبر(ص) خوشایند‌ترین دوران جوانی خود را با این زن بزرگسال گذرانید، و سالی را که در آن خدیجه وفات نمود، سال غم و اندوه (عام الحُزن) نامید و همیشه او را حتّی بعد از مرگش می‌ستود و از ایشان با عشق شایان یاد می‌کرد، تا جایی که عایشه رضی‌الله عنها به خدیجه حتی بعد از وفاتش، رشک می‌ورزید.
پیامبر (ص) پس از پنجاه و سه سال از عمر شریفش یعنی بعد از مرگ خدیجه و بعد از هجرت، شروع به ازدواج با زنان دیگر نمود، با سوده‌ی بنت زمعه که زن سالمندی هم بود ازدواج نمود تا خانه‌دار حضرتش گردد.
سپس پیامبر (ص) خواست که روابط میان خود و دوست و رفیقش ابوبکر را محکم سازد.
«ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ»[6] «وقتی که در غار بودند او [ابوبکر] نفر دوم بود.»
از این رو، با دخترش عایشه ازدواج کرد، و عایشه در آن هنگام، کوچک و خردسال بود و مورد شهوت مرد قرار نمی‌گرفت، امّا فقط به خاطر ابوبکر صدیق (رض) با ایشان ازدواج نمود.
پیامبر (ص) وقتی که دید، ابوبکر و عمر به عنوان دو وزیر درآمده‌اند، لازم می‌دید که آن دو در نظرش همانند یک تن باشند؛ بنابر این، با حفصه دختر عمر بن خطاب نیز ازدواج نمود، همانطور که از قبل فاطمه دخترش را با ازدواج علی بن ابیطالب و رقیه و کلثوم دو دختر دیگرش را یکی پس از دیگری به ازدواج عثمان بن عفّان درآورده بود.
حفصه دختر عمر بیوه بود و از جمال و زیبایی بهره‌ای نداشت. همچنین پیامبر (ص) با اُمّ‌سلمه ازدواج کرد. ام‌سلمه زنی بیوه بود و شوهرش ابوسَلَمه مرده بود و چنان می‌پنداشت که از ابوسلمه مردی بهتر و فاضلتر نیست همراه شوهرش هجرت کرد و هر دوی آنان در راه اسلام مورد اذیت و آزار قرار گرفتند و به رنج و سختی زیادی گرفتار شدند، شوهرش از رسول اکرم (ص) شنیده بود که به امّ‌سلمه یاد دهد، هنگامی که به مصیبتِ فوتِ شوهرش گرفتار آید بگوید:
« اِنّا للهِ و اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ» «ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می‌گردیم.»
«اللّهُمَّ أجِرْنی فی مُصیبَتی وَ أخلِفْنی خیراً مِنها» «پروردگارا در مقابل مصیبتم مرا اجر و پاداش دِه و در عوض جانشین بهتری به من عطا فرما.»
هنگامی که بعد از وفات شوهرش آن دعا را بر زبان آورد، از خود می‌پرسید که در میان مردم چه کسی ممکن است از ابوسلمه بهتر باشد؟ ولی خداوند متعال دعای ایشان را اجابت نمود و به ایشان شوهری بهتر از شوهر خودش داد و آن محمّد پیامبر خدا (ص) بود. پیامبر خدا (ص) ایشان را خواستگاری نمود تا مصیبتش را جبران کند و دلِ شکسته‌اش را آرام بخشد پس از آن همه سختی‌هایی که متحمّل شد. به خاطر اسلام هجرت کرد و از خانه و کاشانه‌ی خود دور شد و به خاطر اعتلای اسلام با خویشاوندان بنای دشمنی گذاشت.
پیامبر (ص) با جویریه‌ی بنت حارث نیز ازدواج کرد تا قومش به اسلام روی آورند و موجب تشویق آنان به سوی دین خدا گردد. وقتی اصحاب پیامبر (ص) در غزوه‌ی بنی‌المصطلق اسیرانی را گرفتند و چون آن اسیران منتسب به قبیله‌ی جویریه بودند که پیامبر (ص) با ایشان ازدواج کرده بود، اصحاب به خاطر ارج نهادن بدان مصاهرت تمام اسیران زن و مرد آن قوم را آزاد نمودند به دلیل اینکه آنان از خویشاوندان همسر پیامبر (ص) بودند، و چنین کسانی نمی‌بایست به بردگی در می‌آمدند. بنابر این، ازدواج رسول خدا با هر یک از همسران به اقتضای فلسفه و حکمتی بوده است.
یکی دیگر از همسران پیامبر (ص) امّ‌‌حبیبه دختر ابوسفیان بود که با همسر قبلی‌اش به حبشه مهاجرت کرد و چون خداوند شقاوت و بدبختی را نصیب شوهرش کرده بود، لذا در همانجا مُرتد شد و از دین اسلام برگشت. امّ‌‌حبیبه چون پدرش مخالف مسلمانان و از سردمداران مشرکان بود، از پدر خود جدا شد و به خاطر محافظت از دین خود، هجرت با شوهرش را بر اقامت ترجیح داد، و وقتی شوهرش به مصیبت ارتداد گرفتار آمد، در غربت تنها و بی‌یاور ماند. در این هنگام رسول خدا(ص) به فکر افتاد که با ایشان چکار کند آیا بدون سرپرست و یاور، تنها بماند که با شخصیت ایشان منافات داشت. در این هنگام بود که پیامبر(ص) به خاطر جبران دل شکسته‌ی ایشان و التیام آن جراحت عاطفی که بر او وارد آمده‌ بود، کسی را نزد نجاشی حاکم حبشه فرستاد تا به وکالت از او، امّ‌‌حبیبه را برایش خواستگاری کند و از جانب او مهریه‌اش را پرداخت کند.
در اینجا مشاهده می‌شود که رسول خدا با امّ‌حبیبه که میان او و ایشان دریاها و صحراهایی فاصله دارد، به خاطر جبران و التیام غربت و رفع کدورت خاطرِ یک مسلمان ازدواج می‌نماید. و نیز، ازدواج رسول خدا با امّ‌حبیبه دارای فلسفه‌ی دیگری است و آن اینکه ازدواج پیامبر با دختر ابوسفیان امید می‌رفت که با این وصلت خویشاوندی جدید اثری در قلب ابوسفیان نهد و از دشمنی و کینه‌توزی با رسول خدا دست بردارد و یا از شدّت عداوتش بکاهد.
اگر درباره‌ی همسران پیامبر خدا(ص) تحقیق و پژوهش نماییم، می‌یابیم که ازدواج با هر یک از آنان دارای فلسفه و هدفی بوده است، بنابر این هیچکدام از ازدواج‌های پیامبر(ص) به خاطر آرزوهای شهوانی و یا لذایذ دنیایی نبوده است بلکه بخاطر حکمت‌ها و مصالحی بوده تا به وسیله‌ی آن مردم را به دین خدا پیوند دهد، که مخصوصاً در ممالک عربی ارتباط خویشاوندی از طریق ازدواج از تأثیر و اهمیت شایانی برخوردار بود.
پیامبر(ص) خواست تا به وسیله‌ی این ازدواج‌ها، دل‌های آنان را جلب و جمع نماید و آنان را به دین اسلام تشویق و به دین الهی پیوند دهد و بدان وسیله بسیاری از مشکلات اجتماعی و انسانی را حل نماید.
یکی دیگر از فلسفه‌های تعدد زوجات رسول خدا‌(ص) این بود که آن همسران را به عنوان «امهات‌المؤمنین» بعد از خود در مسائل مربوط به خانواده و زنان، معلّمان اُمّت باشند و زندگی خانوادگی آن حضرت و حتّی خصوصی‌ترین اخلاق و رفتار آن حضرت را برای مردم روایت کنند؛ زیرا، پیامبر(ص) کسی نبود که در زندگی‌اش اسرار و رازهایی داشته باشد و بخواهد آنها را از امّت پوشیده بدارد.
در تاریخ بشر کسی نبوده است که رازها و اسراری نداشته باشد که آنها را از مردم پنهان نماید، ولی پیامبر(ص) می‌فرماید: (حَدِّثوا عَنِّی…) «به خاطر تعلیم امت و راهنمایی آنان از اخلاق و رفتار من برای مردم بگویید.»
در تعدد زوجات پیامبر(ص) فلسفه‌های دیگری وجود دارد که شرح و تفصیل آنها در اینجا نمی‌گنجد که از جمله مهمترین و بارزترین آنها این بود که پیامبر اکرم(ص) در تمام آنچه مربوط به زندگی بود، خواه در امور دینی و یا در امور دنیایی، الگو و پیشوای خوبی برای مسلمانان بود، و از جمله موارد الگویی و قابل پیروی ایشان، رفتار ایشان با همسر و اهل و عیال خود بوده است.
انسانِ مسلمان، الگوی صالح و خوب خود را در رسول خدا(ص) می‌بیند. وقتی که می‌بیند ایشان با زن بیوه‌، دختر خُردسال، بزرگسال، زیبا، زشت، عَرب، غیرعرب و همچنین با دختر دوست و دشمنش ازدواج می‌کند، انسان تمامی این مناسبات و روابط همسرداری را در حیات پیامبر خدا به کامل‌ترین و بهترین و زیباترین شکل می‌یابد. بنابر این رسول خدا(ص) در حُسن معاشرت و رفتار نیک، چه با یک همسر و چه با چند همسر، هرگونه همسری که می‌بود الگوی خوبی برای هر شوهری می‌باشد، و هیچ شوهری از راهنمایی‌ها و ارشادات نیک در حیات آن حضرت در ارتباط با حُسن معاشرت با همسر، کم نمی‌آورد.
شاید این فلسفه‌ای که بیان شد، یکی از مهمترین فلسفه‌های تعدّد ازدواج رسول خدا باشد؛ و صلّی الله علی سیدنا محمّد و علی آله و صحبِه و سلّم.
نوشته: دکتر یوسف قرضاوی
ترجمه‌: دکتر احمد نعمتی
منبع : اصلاح
……………………….
پی نوشت:
[1] –
[2] – احزاب/ 52
[3] – احزاب/ 6
[4] – احزاب/53
[5] – آل عمران/73
[6] – توبه/40

بحثی پیرامون "حدیث تقسیم امت اسلامی به هفتاد و سه فرقه"

27 ژوئیه
درباره ثبوت و دلالت این حدیث سخن بسیار می‌توان گفت:
الف- مهمترین مطلب در این مورد آن است که حدیث یادشده علیرغم موضوع اهمیت آن، در«صحیحین» نیامده و شاید این خود، نشانه‌ای باشد بر این که از دیدگاه مسلم و بخاری این حدیث شروط صحت را نداشته است.
این که «صحیحین» همه‌ی احادیث را یکجا دربر ندارند بلکه احادیث صحیح دیگری غیر از آنچه در این دو کتاب آمده وجود دارد البته مطلب درستی است، اما این نکته را نباید فراموش کرد که مسلم و بخاری مصمّم بوده‌اند که هیچ کدام از ابواب حدیثی را فرو نگذارند، حتی اگر به نقل یک حدیث هم که شده آن باب را ذکر کنند.
ب- در برخی احادیث عبارت«همگی در آتش‌اند جز یک فرقه» به چشم نمی‌خورد.بلکه صرفاً از پراکندگی و تعداد فرقه‌ها سخن رقته است. در همین زمینه ابوداود،ترمذی،ابن ماجه، ابن حبّان و حاکم،حدیثی از ابوهریره آورده‌اند که می‌گوید:« یهودیان ونصرانیان به هفتاد ویک یا دو فرقه تقسیم شدند اما تعداد فرقه‌های امت من هفتاد و سه تاست».[2]
ترمذی این حدیث را «حسن و صحیح» شمرده و ابن حبان و حاکم نیز به آن صحت آن رأی داده‌اند.با وجود این،باید دانست که در مدار سلسله‌ی سند، محمد بن عمرو بن علقمه بن وقاص لیثی است که در کتاب«تهذیب التهذیب» به عدم «حفظ و ضبط» متهم است و از سوی دیگر هیچ کس او را به طور اطلاق مورد وثوق ندانسته و تنها چیزی که ذکر کرده‌اند ترجیح وی بر راویانی است که از وی ضعیفتر می‌نمایند.«حافظ» نیز در «التقریب» گفته است:« او صادق است اما اوهام دارد» و پیداست که در جایگاه راستگویی و صداقت راوی کافی نیست مگر در صورتی که با «ضبط» و «حفظ» جمع شود،تا چه رسد به این که اوهام نیز وی را فراگرفته باشد.
در مورد ترمذی، ابن حبان و حاکم نیز گفتنی است که آنان از جمله کسانی است که در مورد بررسی و تصحیح احادیث، از خود تساهل نشان داده‌اند. بخصوص درباره حاکم گفته‌اند که در تعیین شروط صحت، متساهل و فراخ‌بین بوده است. وی حدیث مذکور را با در نظر گرفتن شروطی که مسلم در «تصحیح» احادیث ملاک قرار می‌دهد، به صحت منسوب کرده و اظهار داشته که مسلم در جایی به محمد بن عمرو،راوی موثقی بوده است.حال آنکه «ذهبی» در پاسخ به این اشکال گفته است که «مسلم» به شخص محمد بن عمرو احتجاجی نکرده بلکه به گروهی از جمله‌ی آنان محمد بن عمرو بوده، احتجاج نموده است و این به معنی احتجاج مسلم به « محمد بن عمرو» نیست.
از اینها گذشته، عبارت«کلها فی النّار إلّا واحدة» که معرکه‌ی آرای محققان است، در حدیث ابوهریره وجود ندارد. عبارت مذکور در دیگر احادیث که از طریق برخی صحابیان منقول است وجود دارد: عبدالله بن عمر-معاویه- عوف بن مالک و انس، اما اسناد همه‌ی آنها ضعیف است و پاره‌ای تلاش کرده‌اند با انضمام آنها به یکدیگر آن را تقویت کنند.
اما به نظر می‌رسد که کثرت طرق نقل احادیث، به تنهایی و بدون درنظر گرفتن سایر عوامل نمی‌تواند حدیثی را تقویت کند زیرا چه بسیار احادیثی وجود دارند که غلیرغم دارا بودن طرق نقل فراوان، دانشمندان به تضعیف آنان پرداخته‌اند و با مراجعه به کتب حدیث و رجال به تعداد قابل ملاحظه‌ای می‌‌توان دست یافت. در عوض تنها وقتی می‌توان از کثرت طرق نقل در تقویت یک حدیث بهره برد که معارض نداشته باشد و در معنا و مدلول آن اشکالی به چشم نخورد.امّا در ایجا اشکال عمده‌ای هست و آن اینکه حدیث مذکور بر تقسیم فرقه‌های اسلام بیش از فرق یهود و مسیحیت دلالت دارد و ثانیاً اینکه همه‌ی فرق-جز یکی از آنها- در آتش خواهند بود و این بهانه و دستاویزی شده است که هر فرقه خود را «فرقه‌ی ناجیه» بنامد و جایگاه سایر فرقه‌ها را در آتش بداند. ناگفته پیداست که در پی پایبندی به مدلول این حدیث، دودستگی‌ها و اختلافهای گسترده‌ای بروز می‌کند که سرانجام به ضعف همگان و تقویت و جرأت‌یافتن دشمن نخواهد انجامید. بر همین مبنا علامه ابن‌وزیر، به طور کلی اعتبار و صحت حدیث را مردود شمرده و بخصوص آن عبارت را«کلها فی النّار إلّا واحدة» ساختگی دانسته است.
ابن‌وزیر در کتاب «العواصم» درباره‌ی فضل و برتری امت اسلامی و لزوم پرهیز از تکفیر دیگران می‌نویسد: هرگز نباید به جمله‌ی«کلها فی النّار إلّا واحدة» پایبند بود که زیادتی سقیم و غیر معتبر است و بعید نیست که ملحدان و معاندان آن را در متن حدیث، افزوده باشند.
همو به نقل از ابن‌حزم می‌افزاید:این حدیث، مجعول و ساختگی است و اتصال آن به پیامبر(ص) و یاران او سخت محل تردید است(غیرموقوفه و لامرفوعه). همچنین تمامی روایاتی که در نکوهش«قدریه، مرجئه و اشعریه» آمده‌اند، دارای چنین ویژگی‌ای هستند و از نشانه‌های قوّت و صحت،خالی‌اند.[3]
ج- بعضی از دانشمندان پیشین و معاصر از جنبه‌ی سند و متن و مدلول، به حدیث مذکور خدشه وارد کرده‌اند.[4] از میان این دانشمندان ابن‌حزم یادکردنی است که سخت منکر تکفیر سایرین به خاطر اختلاف در اعتقادات به استناد روایاتی که در این زمینه آورده‌اند، می‌باشد. او در این زمینه دو حدیث را که به رسول خدا منتسب کرده‌اند و دستاویز تکفیر دیگر فرقه‌ها قرار گرفته، نقل نموده و به بحث راجع بدنها پرداخته است. این دو حدیث بدین قرارند:
1- «القدریة و المرجئة مجوس هذه الأمّة»
2- «تفترق هذه الأمّة علی بضع و سبعین فرقة کلّها فی النّار حاشا واحدة فهی فی الجنّة»
ابن‌حزم آنگاه می‌نویسد: اسناد این دو حدیث،سخت دچار ضعف و اشکال است؛ چنین احادیثی حتی در نزد کسانی که به حجیت خبر واحد معتقدند، معتبر نیست، تا چه رسد به کسانی که به چنین اصلی، اعتقادی ندارند.
محمدابن ابراهیم وزیر دانشمند و مجتهد برجسته‌ی یمنی،جامع علوم معقول و منقول در کتاب «العواصم والقواصم» در ضمن نقل هشتمین حدیث از احادیث منقول از معاویه که همان حدیث تقسیم امت اسلام به هفتادو اندی فرقه است، ‌می‌نویسد:
در سند این حدیث یک راوی ناصبی جای دارد که نمی‌توان هیچ حدیثی را از وی پذیرفت.ترمذی حدیثی همگون با همین روایت را از عبدالله بن عمرو بن العاص، ‌نقل کرده است وبه غریب بودن آن حکم داده و آن را در باب «ایمان»‌ از طریق یک آفریقایی که عبدالرحمن بن زیاد نام داشته از عبدالله بن یزید به نقل آورده است.هچنین از ابن‌ماجه حدیث مشابهی را از عوف بن مالک و انس بازگو کرده است.
ابن وزیر می‌نویسد:در این روایت، هیچ کدام ازشروط صحت وجود ندارد و از همین رو، ‌در صحیحین هیچ ذکری از آن نرفته است.ترمذی نیز همین حدیث را به نقل از ابوهریره از طریق محمد بن عمرو بن علقمه، ‌صحیح دانسته اما شامل بر جمله‌ی «کلها فی النّار إلّا واحدة»نیست و از ابن حزم هم در این باره نقل است که:این عبارت، ‌زیادتی است مجعول که صاحب«البدر المنیر» آن را ذکر کرده است.[5]
» أو یلبسکم شیعاً و نذیق بعضکم بأس بعض»
از سوره مبارک انعام، ‌این حدیث از طرق گوناگون به نقل آورده و هیچ وصفی از صحّت و حسن آن نکرده است، ‌علیرغم آن که در تفسیر آیه، ‌به نقل چندین حدیث و روایت مناسب، ‌پرداخته است.
امام شوکانی ، ‌همین مطلب را از ابن‌کثیر نقل کرده و خود گفته است:عبارت(کلها فی النّار إلّا واحدة) را گروهی از محدثان تضعیف کرده‌اند.از این میان، ‌ابن‌حزم از تضعیف فراتر رفته‌ و آن را صراحتاً مجعول دانسته است.
جدای از این مسائل حتی اگر حدیث مذکور را با توجه به تعدّد طرق نقل، ‌حسن یا صحیح بدانیم، ‌چنان که ابن‌حجر و ابن‌تیمیه بر این اعتقادند، ‌هرگز نمی‌توان معنی حدیث را چنین دانست که این افتراق و جدایی به همین شکل و شماره فرق، امری همیشگی و دائمی است، ‌بلکه برای صدق حدیث کافی است که حالت یادشده در برهه‌ای از زمان روی داده باشد.مثلاً پاره‌ای فرقه‌های باطل پدیده آمده، ‌آنگاه مغلوب فرقه‌های حق شده و پس از آن، ‌از آنها اثری نمانده باشد.
این وضعیت عملاً برای بسیاری از فرقه‌های منحرف پیش آمده و گروههای بسیاری از آنها از میان رفته و دیگر اثری از آنها در تاریخ باقی نمانده است.
نکته‌ی دیگری که از متن حدیث برداشت می‌شود آن است که تمامی این فرقه‌ها با وجود بدعتگذاری در دین، همچنان عضو پیکره‌ی عظیم امّت پیامبر(ص)اند و از آن بدور نیفتاده و جدا نشده‌اند.
با این تفسیر باید گفت:(فی النار) بود نشان به معنی جاودان ماندن در آتش نیست، ‌بلکه به معنای ورود موقّت آنان در دوزخ است.که پس از گذشت مدّت معینی، ‌یا مورد شفاعت یکی از پیامبران، ‌ملائکه و مؤمنان قرار خواهند گرفت و یا اعمال نیکشان و مصیبتهایی که در جزای گناهشان متحمل شده‌اند، ‌عذاب را سرانجام از آنان دور خواهند ساخت.
علاوه بر این، ‌چه بسا عفو و بخشایش الهی نصیبشان گردد. بخصوص اگر در شناخت حقیقت، ‌تمامی تلاش خود را به کار گرفته و در مسیر هدایت، ‌توفیق بدست نیاورده، ‌راه خطا پیموده باشند. آری، ‌خداوند از خطا و نسیان این امت و نیز از آنچه در دل از آن بیزارند در می‌گذرد. والله اعلم بالصواب
نوشته: امام یوسف قرضاوی
——————————————————————————–
[1] – به‌ نقل از کتاب بیداری اسلامی صص60-54
[2] – ابوداود6(459)، ‌ترمذی2(264)، ‌ابن ماجه 1(399)، ‌ابن حبان 4(183) و حاکم(ج1/ص6)
[3] – العواصم و القواصم 1/186
[4] – اشکالی که در متن حدیث وجود دارد آن مقام امتی که خداوند منصب گواهی و شهادت بر مردمش بخشیده و آن را بهترین امتها معرفی کرده، آنقدر دون‌پایه،معرفی شده که تعداد فرقه‌هایش از یهود و نصارا فراتر رفته است،در حالیکه قرآن راجع به یهودیان می‌فرماید:( وألقینا بینهم العداوة والبغضآء إلی یوم القیامة)و تا روز قیامت، میانشان دشمنی و کینه افکندیم. 64مائده
و درباره‌ی نصارا فرموده است:( ومن الذین قالوا إنا نصاری أخذنا میثاقهم فنسوا حظاً ممّا ذکروا به فأغرینا بینهم العداوة و البغضآء إلی یوم القیامه وسوف ینبئهم الله بما کانوا یصنعون) و از کسانی که گفتند ما نصرانی هستند از ایشان{ نیز} پیمان گرفتیم {ولی} بخشی از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند، فراموش کردند و ما {هم}تا روز قیامت میانشان دشمنی و کینه افکندیم و بزودی خدا آنان را از آنچه می‌کرده‌اند{و می‌ساخته‌اند}خبر می‌دهد.مائده/14
حال آنکه چنین مطالبی، به هیچ روی درباره امت اسلام مطرح نیست، بلکه به عکس بارها به مسلمانان هشدار داده است که همچون پیشینیان دچار اختلاف و پراکندگی نشوید. از سوی دسگر طبق مدلول حدیث باید تمامی فرقه‌های این امت، به جز یکی از آنها جهنمی دانست، در صورتیکه یکی از فضایل و برتریهای این امت بر سایر امتها آن است که پیوسته مشمول رحمت الهی است دست کم یک سوم یا نیمی از بهشتیان را تشکیل می‌دهند. مسئله‌ی دیگری که هست آنکه تقسیم یهود و نصارا به هفتاد واندی فرقه، به هیچ روی در تاریخ این اقوام-بخصوص یهودیان-معروف و شناخته‌شده نیست و گروه‌بندی و فرقه‌گرایی در میان آنان، هرگز چنان نبوده است که به چنین عدد بالایی بالغ شده باشد.
[5] – العواصم والقواصم، ابن‌الوزیر، تحقیق:شیخ شعیب ارناؤوط، ج3/173-170. البته‌ گفتنی است ابن‌الوزیر، حدیث مذکور را از جهت متن آن و نه‌ سندش، مردود شمرده‌ است

معنی شرعی روزه

27 ژوئیه
روزه‌ای که در قرآن و سنت به آن امر و تشویق شده است عبارتست از: ترک کردن، دست کشیدن و قبول محرومیت، یا به عبارتی دیگر: خویشتنداری و امتناع از شهوت شکم و شهوت فرج در انچه که مباح و جایز است به نیت نزدیکی و تقرب به خدای متعال.
پس روزه‌ی شرعی عبارتست از: خویشتن‌داری و امتناع از خوردن و نوشیدن و رابطه‌ی جنسی با زنان و از آنچه در حکم این رابطه است در خلال یک روز کامل، یعنی از آشکار شدن فجر تا طلوع خورشید به نیت فرمان‌پذیری و نزدیکی به خدا.
کلام خداوند متعال در سوره‌ی بقره دلیل این تعریف است، آنچه که خداوند می‌فرماید: « آمیزش و نزدیکی با همسرانتان در شب روزه‌داری حلال گردیده‌است. آنان لباس شمایند و شما لباس آنانید. خداوند می‌دانست که شما برخود خیانت می‌کردید توبه شما را پذیرفت و شما را بخشید. پس هم اکنون با آنان آمیزش کنید و چیزی را بخواهید که خدا برایتان لازم دانسته است و بخورید و بیاشامید تا آنگاه که رشته‌ی سپیده‌ی بامداد از رشته‌ی سیاه برایتان از هم جدا و آشکار گردد. سپس روزه را تا شب ادامه دهید». این آیه حقیقت روزه و مدت آنرا بیان نمود.
آیه نزدیکی و آمیزش جنسی بین زن و شوهر را در شب رمضان به دلیل اینکه «آنان لباس و پوشش شمایند و شما لباس و پوشش آنایند» جایز می‌شمارد.
همانطور که خوردن و نوشیدن را در طول شب جایز می‌شمارد تا زمانی که سپیده‌ی طلوع کند و سپس دستور به ادامه روزه تا شب می‌دهد که با غروب خورشید شب شروع می‌شود.
در حدیثی قدسی رسول خدا – صلّی الله علیه و سلّم – از خدایش روایت می‌کند «تمام کار و عمل فرزند آدم برای خودش است مگر روزه که از آن من است و من پاداش آن را می‌دهم چرا که وی غذا و میل جنسی خود را بخاطر من ترک می‌کند» متفق علیه
در بعضی روایت این حدیث به الفاظ دیگری آمده است.
معنی روزه در نزد عرب قبل از آمدن اسلام مشخص بوده است. چرا که آنان در ایام جاهلیت روز دهم محرم «عاشورا» را بخاطر احترام آن روزه می‌گرفتند. و چون رسول- صلّی الله علیه و سلّم – آنان را به روزه‌ی عاشورا و سپس به روزه‌ی ماه رمضان امر کرد معنی و مقصود آنرا فهمیدند و آنرا عملی ساختند .
و هنگامی که یک نفر عرب بادیه‌نشین از ایشان- صلّی الله علیه و سلّم – در مورد اسلام پرسید، و پیامبر خدا- صلّی الله علیه و سلّم – نمازهای پنجگانه و روزه‌ی ماه رمضان را برشمردند، آن فرد درباره‌ی معنی روزه‌ی اسلامی چیزی نپرسیدند، چرا که معنی آن در نزد آن‌ها معلوم بود. اما وی سؤال نمود که آیا جزء این فرایض، چیزی دیگری هم بر من فرض است؟….
روزه‌ای که در اسلام فرض شده است برترین نوع روزه است که بشر شناخته است.
بعضی از مکاتب فقط از خوردن گوشت و فرآورده‌های حیوانی منع می‌کنند و از شهوت فرج نیز پرهیز نمی‌کنند. و بعضی دیگر چندین روز متمادی روزه می‌شوند که باعث ضعف و خستگی بدن می‌شود، با توجه به اینکه توان آدمی برای چنین روزه‌ای محدود است و فقط افرادی محدودی قادر به این نوع روزه هستند.
اما روزه‌ی واجب در اسلام برای تمام مسلمانان است؛ آنانی که شرایط روزه را دارند و مکلف نیز می‌باشند.
منبع: از کتاب «فقه الصیام»
دکتر یوسف قرضاوی
ترجمه‌: محمدیوسف ارباب
به نقل از اصلاح