اما در اصطلاح علمى عبارتست از مذهبى از مذاهب نطق قرآن برحسب روشى كه يكى از ائمه قرائت بر آن رفته است،
اين قرائت ها با اسانيد ثابت و صحيح از زمان رسول خدا ثابت ميباشد، كه هفت نفر از ياران رسول خدا در اين مورد از بقيه مشهورتر بودند، و بسيارى از صحابه و تابعين در شهرهاى متعدد نوع تلاوت و قرائت خود را كه در اصل شفهى است نه نوشتنى از اين افراد مذكور آموختند،
و هنوز كه هنوز است قرائت ها در دنياى اسلام بطور شفهى از شيخى كه در اينكار ماهر بوده و اجازهء شفهى و مدرك داشته ياد ميگيرد، و در دانشگاههاي معتبر اسلامى مثل الازهر و دانشگاه اسلامى مدينه و در همهء دانشكدههاى اسلامى –تقريبا- بعنوان يك تخصص بنام تخصص قرائات در دانشكده هاى علوم قرآن كه يكى از آنها قرائات ميباشد تدريس ميشود.
امام ذهبى دركتابش «طبقات قراء» هفت نفر را كه خواندن و خواناندن قرآن مشهورتر بودهاند ذكر نموده است: 1- عثمان بن عفان 2-على بن ابى طالب 3- زيدبن ثابت 4-عبدالله بن مسعود 5-ابوموسى اشعرى 6-أبي بن كعب 7-ابوالدرداء
و گروهى از صحابه از جمله ابوهريره و ابن عباس و عبدالله بن سائب در اينمورد پيش «أبى» شاگردى نمودند،
و ابن عباس از زيد نيز آموخت،
بسيارى از تابعين در همهء شهرها ازجمله در مدينه و مكه و كوفه و بصره و شام قرائت و تلاوت را از اين صحابه مذكور آموختند.
معناى تواتراينست كه تعداد فراوانى در زمانها و مكانهاى مختلف روايتى را چنان نقل كرده و بر آن متفق باشند كه اتفاق آنها بر دروغ بودن آن روايت محال باشد، و مشهورتين قرائت هاى متواتر عبارتند از قرائت هاى ائمه سبعه : ابوعمرو، نافع، عاصم، حمزه، كسائى، ابن عامر، ابن كثير، و قرائتهاى سبعه غير از حروف سبعه ميباشد، چون قرائت ها عبارت است از مذاهب ائمه در كيفيت نطق وبه اجماع تا امروز باقى است ومنشأ اختلاف قرائتها اختلاف در لهجههاى عرب و كيفيت نطق و كيفيت ادا كردن آن ميباشد مثل تفخيم و ترقيق و اماله و ادغام و اظهار و اشباع و مد و قصر و تشديد و تخفيف ….الخ و همهء اينها در يك حرف است كه حرف-لهجه- قريش ميباشد،
اما احرف سبعه بر عكس اين قرائت ها ميباشد، اكثر علماء بر اين هستند كه مقصود از احرف سبعه عبارتند از لهجه هاى هفتگانه از لهجات عرب كه در معنى يكى هستند، و در تعيين معناى احرف سبعه اختلاف نظر شده است، و عبارتست از لهجه هاى : قريش،و هذيل و تميم و ازد، و يمن و اقوال ديگرى هم گفته شده است.
جمع و ترتيب قرآن
جمع و ترتيب قرآن بطور كلى غير از قرائتها ميباشد، جمع قرآن بمعناي حفظ و يا كتابت آن ميباشد، و جُمّاع-جمع كننده هاى- قرآن بمعناى حفٌاظ –حفظ كننده – آن ميباشد، و به اين معنى است كه در سخن خداوند خطاب به پيامبرش آمده است، (هركسى كه اندك اطلاعى- بدور از پيشداورى هاى سابق- از تاريخ قرآن داشته باشد، ميداند كه اين سخنان، سخنان محمد نيست)، وقتى كه قرآن بر پيامبر نازل ميشد،قبل از اينكه جبرئيل از خواندن وحى فارغ شود، او زبان و لبهايش را تكان ميداد، و بخاطر حرص بر قرآن آنرا ميخواند، ليكن قرآن نازل شد كه»)لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ):)إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ) )فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ) )ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ) (القيامة16-19)
زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن ( قرآن) حركت مده، (16)چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست! (17)پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن.
و در تمام اين موارد احاديث صحيحى وارد شده است و منابع اين علوم اصلا و ابدا كتب تاريخ نيست و نقل آن از كتب تاريخ در نزد اهل فن نقص بزرگى شمرده شده و اصلا قابل قبول نيست، چون هر فنى را بايد از منابع خودش نقل نمود، در اينمورد بخصوص، هم بايد همانطور كه مورد اتفاق همهء فرق اسلامى است، از روايتهاى صحيح و از كتب علوم قرآن كه مقصود از علوم در اينجا علوم تجربى نيست، بلكه علوم ودانشى كه مربوط به كيفيت و جمع آورى قرآن و معناى وحى و سور مكى و مدنى و اسباب نزول و ترتيب آيات و سور قرآن، وقرائتهاى متعدد، و انواع قرائتها، و تجويد و آداب تلاوت، و ناسخ و منسوخ و …..الخ ميباشد.
1- جمع قرآن بمعناى حفظ آن درعهد پيامبر اكرم
پيامبر مشتاق وحى بوده و هميشه در انتظار نزول آن بود، تا آنرا فهميده و حفظ نمايد، و لهذا او اولين حافظ قرآن بود، و قرآن در خلال بيست و چند سال نازل شد، و هر وقت كه آيه يا آياتى نازل ميشد، و قبل از همه چيز در سينه ها حفظ ميشد، و بعد از آن نوشته ميشد، كه صحابه در مورد حفظ آن رقابت ميورزيدند تا كى بيشتر در جنب عمل به آن، حافظ قرآن هم باشد،
2-جمع قرآن بمعناى كتابت و نوشتن آن در عهد رسول اكرم
رسول خدا براى نوشتن وحى چند نفر از بزرگان صحابه از جمله على و ابى بن كعب و زيد بن ثابت و…را مأمور نوشتن وحى نمود،
و بعضى از صحابه هم بدون ماموريتى از طرف پيامبر خودشان بنا بوسائل متعدد موجود آنروز قرآن را مينوشتند،
و جبرئيل هر سال در شبهاى رمضان قرآن را بر پيامبر عرضه نموده و ميخواند،
چنانكه حديث متفق عليه بين بخارى و مسلم -يعنى قويترين حديث- است كه …جبرئيل در هرشب رمضان قرآن را با پيامبر مدارسه نموده و ميخواند… و احاديث متعدد در اين مورد وجود دارد
و صحابه آياتى را كه حفظ يا مينوشتند بر پيامبر عرضه مينمودند، ليكن اين نوشتهها در عهد پيامبر در يك مصحف و كتاب عمومى جمع آورى نشد، يعنى نوشته شد ليكن آياتى در نزد اين و آياتى در نزد آن بود، اما در سينه ها كه اصل حفظ ميباشد مشترك بود و وجود داشت،
وقتى كه پيامبر به رفيق اعلى رفت و وفات نمود، قرآن در سينه ها محفوظ بود، هم چنانكه خداوند ميفرمايد:
)بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآياتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ) (العنكبوت:49) بلكه [قرآن] آياتى روشن در سينههاى كسانى است كه علم [الهى] يافتهاند و جز ستمگران منكر آيات ما نمىشوند
و اما آيات نوشته شدهء قرآن در پيش اين و آن چنانكه اشاره شد،متفرق بود، چون وحى پيوسته نازل ميشد و از آنجا كه پيامبر هميشه منتظر وحى بود نياز به تدوين و جمع آورى آن در يك كتاب پيش نيامده بود، و كاتبان وحى هنوز بر حسب نزول وحى آنرا مينوشتند،
و ترتيب كتابت قرآن بر حسب نزولش نبود، بلكه پيامبر بعد از نزول آيه دستور ميداد كه اين آيه در كجا و در ميان كدام آيه و كدام سوره قرار داده شود، و اگر همهء قرآن بين دو جلد يك كتاب نوشته ميشد هر وقت كه وحى ميآمد لزوم به تغيير آن پيش ميآمد،
و لهذا امام زركشى كه در اينمورد صاحب نظر است و تأليفى بنام الاتقان في علوم القرآن دارد در ص57 ج 1 ميگويد: » قرآن در عهد پيامبر نوشته نشد-يعنى بصورت يك كتاب كامل در يكجا- تا پيوسته تغيير آن پيش نيايد، و بدين سبب بود كه كتابت آن –در يك كتاب- به تأخير افتاد تا اينكه با وفات پيامبر نزول وحى كامل شد، پيامبر بقول امام خطابى قرآن را در يكجا ننوشت، چون هنوز منتظر وحى و ناسخ و منسوخ دربعضى از آيات و احكام و تلاوت بود. «
3- جمع قرآن در عهد ابوبكر رضي الله عنه
بخاطر كشته شدن بسيارى از قراء در عهد ابوبكر ، او قرآن را كه در عهد پيامبر نوشته ولى متفرق بود در يك مصحف –كتاب- جمع نمود، و بر اساس همان حروف –لهجات- هفتگانهاى بود،كه قرآن بدان نازل شده بود،
پس بنا به رأى متخصصان و مجتهدان علوم قرآن، ابوبكر اولين كسى بود كه آيات قرآن را در يك كتاب در يكجا نوشته و جمع آورى نمود،[1]اگر چه مصحفهاى فردى در نزد بعضى از صحابه مثل على و ابى و ابن مسعود رضياللهعنهم جميعا وجود داشت، ليكن تا اين حد كه بر مصحفى كه ابوبكر جمع آورى نمود، بر آنها دقت و تحرى در جمع آورى و ترتيب و اجماع نرفته بود.
4-جمع قرآن در عهد عثمان كه به جمع دوم مشهور است
وقتى كه فتوحات اسلامى توسع يافت و مردم هر شهرى بنا قرائت قاريء قرآنى كه در آن بود، با اختلاف حرف و لهجهاى كه بر آن نازل شده آن را ميآموختند، وقتى كه بنا به اتفاقى مثل غزوه و جهاد و يا حج با همديگر جمع ميشدند، از اختلاف در قرائتها تعجب ميكردند، تا حدى كه در جنگ ارمنستان اين باعث اختلاف شد، وقتى كه عثمان اختلاف مردم را در مدينه هم مشاهده نمود گفت شما كه در اينجا پيش من اختلاف ميكنى و در خواندن قرآن لحن داريد آنها كه دور هستند بيشتر اختلاف خواهند نمود و… اي ياران محمد جمع شويد و براى مردم قرآنى بنويسيد كه امام -ومقتداى واحد- باشد،
و لهذا على رضي الله عنه ميگفت راجع به عثمان جز به نيكى ياد مكنيد چون اين كار را جز در مقابل ما و جلوى چشم ما-يعنى صحابه- انجام نداد، از ما پرسيد كه چكار كنيم پرسيديم نظر خودت چيست؟ گفت به نظر من مردم را بر يك مصحف جمع كنيم تا تفرق و اختلاف پيش نيايد، ما گفتيم چه نيكو رأيى،»[2]
اين سخن على دلالت بر اين ميكند كه اين كار عثمان بر اساس اجماع صحابه بوده است، و اجماع در ميان مسلمانان بعد از قرآن و سنت يكى از مصادر شرع و فقه اسلامى ميباشد، و عمل به شورى در اينجا عملكرد واقعى پيدا ميكند، چون مصحفهايى را كه با لهجههاى متعدد نوشته شده بود، با يكى از احرف سبعه كه قرآن بدآنها نازل شده است نوشت، تا مردم را بر يك قرائت متحد نمايد، و امت اسلامى هم اين عمل و اجتهاد درست او را تاييد كرد، و قرائت با احرف سبعه واجب نيست، و اگر واجب ميبود بايد هر حرفى از آن بشكل متواتر نقل ميشد، تا حجت باشد.
امام ابن جرير طبرى[3] ميگويد: ..امت اسلام، عمل عثمان را كه برايشان امامى ناصح و مهربان بود، و رشد و هدايت در آن بود پذيرفت.
و تفاوت گرد آورى ابوبكر و عثمان در اين بود كه باعث اولى اين بود كه بيم داشت با رفتن قاريان قرآن، قرآن جمع نشود، ليكن عثمان از اين بيم داشت، كه كثرت اختلاف در وجوه قرائتها آثار بدى خواهد داشت.
نوشته: دکتر عبدالرحیم ملازاده
——————————————————————————–
پی نوشت:
[1] -منبع اينحانب در اين بحث دو كتاب ميباشد، 1- مباحث في علوم القرآن از دكتر مناع القطان 2- مناهل العرفان في علوم القرآن از شيخ محمد عبدالعظيم الزرقانى ، كه بر كتاب اول بيشتر اعتماد نموده ام
[2] – سنن ابوداود سيستانى-سجستانى- اين روايت را باسند صحيح روايت كرده است.
[3] – تفسير ابن جرير طبرى ج1ص 64و65 چاپ عربى.