بایگانی | مولانا عبدالعزیز ملازاده RSS feed for this section

زندگینامه مولانا عبدالعزیز

21 آگوست
حضرت مولانا عبدالعزيز ( رح )‌ در سومين روز آذر ماه سال 1295 هـ . ش در روستای دپكور ،‌از توابع بخش مركزی شهرستان سرباز واقع در جنوب شرقی بلوچستان پا به عرصه وجود نهاد ،‌پدر بزرگوارشان حضرت مولاناعبدالله (رح ) نخستين عالم مجاهد ومتقی و زاهد منطقه ی سرباز و پرچمدار عرصه ی جهاد بود ، تمام زندگی ايشان با علم و عمل سپری شد ، بسيار عابد و بيش از بيست سال از عمر پربركت خود را صوم داودی داشت ( يعنی يك روز درميان روزه می گرفت).
فراگيری علم و خدمت به دين :
حضرت مولانا عبدالعزيز (رح ) بسيار زيرك وتيزهوش بودو از همان ابتدا به خواندن و فراگيری علم علاقه ی فراوانی داشت . قرآن را همراه با برادرش ملاعبدالغفور كه در جريان جنگ جهانی دوم مفقود گرديد ، در نزديكی زادگاهش در روستايی به نام مچان نزد آخوند ملاعطاء محمد در ظرف سه ماه تمام كرد . كتب ابتدايی و مقدماتی را پيش پدر بزرگوارش فرا گرفت بعد از اتمام دوره مقدماتی براي ادامه تحصيل به هندوستان عزيمت كرد و برادرش ملا عبدالغفور را همراه خود برد . با توجه به فقدان امكانات در آن روزگار اين سفر فوق العاده برايش طاقت فرسا بود.
اما به دليل عشق و علاقه فراوانی كه به تحصيل داشت ،‌سختی ها را با طيب خاطر تحمل نموده و خودرا به هندوستان رساند. مدتی در بزرگترين دانشگاه اسلامی شبه قاره هند يعنی دارالعلوم ديوبند به تحصيل ادامه داد و سرانجام برای دوره خارج وارد خارج وارد دارالعلوم امينيه دهلی شد و از محضر حضرت مولانا مفتی كفايت الله دهلوی (رح ) كسب فيض نمود . با توجه به زيركی و تيزهوشی فوق العاده ای كه داشته همواره موردمهر و محبت اساتيد ، و بخصوص مولانا مفتی كفايت الله (رح ) بود
مولانا مفتی كفايت الله (رح ) ايشان را مفتی ديار بلوچستان لقب داده بود. زيرا وی تمام كنز الدقايق را از حفظ داشت و فتواهايش بسيار مدلل و غير قابل نقض بود. در سال 1320 هـ .ش تحصيلاتش را به پايان رسانيد و به وطن بازگشت . پس از گذراندن چند سال در زادگاهش ، برای زيارت حرمين عازم حجاز شد و به مدت سه سال در مكه مكرمه ضمن تدريس در مدرسه صولتیه ، كه از حوزه های دينی معروف بلد حرام .است ،‌علم قراءت و تجويد را نيز فرا گرفت.
مسئولين مدرسه صولتيه كتب مقدماتی را به او سپردند . ولی با توجه به نبوغ علمی و مسلط بودن بر ساير كتب و حسن تفهيمی كه داشت ، دست اندركاران مدرسه صولتيه توان علمی و استعداد او را فراتر از حد مقدمات تشخيص داده ،‌تدريس كتب دوره ثانويه و سطوح را به او سپردند. بعد از گذراندن 2 سال در مكه مكرمه پدر بزرگوارش برايش نامه نوشت كه هر چه زودتر خود را به وطن برساند زيرا مردم اينجا بيشتر نياز به خدمت دارند .
حضرت مولانا بعد از مراجعت به وطن ، خدمت به اسلام و مسلمين رادر قالب امر به معروف ونهی از منكر و حل و فصل مناقشات و اختلافات فيما بين آغاز می نمود . بعد از مدتی حوزه علميه عزيزيه را در زادگاهش ـ دپكور ـ‌بنا می نهاد و به عنوان مدير ومدرس ارشدآغاز بكار نموده و از چند تن از اعضای منطقه نيز دعوت به همكاری نمود.
در دی ماه ، سال 1335 هـ . ش سرنوشت دينی ، فرهنگی و مذهبی مردم خطه ی سرحد و به ويژه شهر زاهدان ، توسط اين رادمرد و اين پيشوای مذهبی و الگوی عمل و اخلاص رقم زده شد. شرح كوتاه اين داستان مفصل به شرح زير است .
« مولانا به منظور معالجه پدربزرگوارش از سرباز به زاهدان می آمد و به مدت يك ماه در زاهدان ماند . مردم زاهدان پس از اندك آشنايی با شخصيت جامع و پر جاذبه ايشان از وی خواستند كه براي هميشه در زاهدان بماند و از پدر بزرگوارش تقاضا كردند تا توافق خود را با خواسته های مردم زاهدان اعلام دارد. پس از اعلام موافقت پدر بزرگوارش ،‌ايشان در همان سال از سرباز به زاهدان منتقل و خانواده اش را از سرباز به زاهدان انتقال داد».
پيش از تشريف آوری حضرت مولانا (رح ) ، مردم اين خطه ،‌ازدين و احكام دينی اطلاع چندانی نداشتند قبرپرستی ، پيرپرستی ، و انواع بدعتها در جامعه رواج داشت . با تشريف آوری حضرت مولانا (رح ) دزدآبِ غرق در جهالت و بدعت ها ودرگيری ها به شهر عالمان ، زاهدان قاريان . حافظان قرآن تغيير اسم و رسم داد.
وحدت طلبی:
از جمله خدمات شايسته و قابل توجه حضرت مولانا عبدالعزيز (رح ) ،سعی و تلاش در ايجاد وحدت ميان فرق اسلامی و به ويژه شيعه وسنی در منطقه بود او با يك ديد به شيعه و سنی می نگريست حتی در بسياری موارد به مراجعين شيعه بيشتر توجه می كرد و می فرمود :« يك مرجع سنی بايد چنين رفتاری » كند تا برادران شيعه ما در منطقه و استان احساس بيگانگي نكنند.
محور ديگری از خدمات اصلاحی ايشان مبارزه با مواد مخدر است . درباره اين مواد می فرمود : « اين مواد خانمانسوز كه خلقی را به نابودی كشانده است ،‌با همكاری جوانان مؤمن و مردم غيور بايد از جامعه ما ريشه كن شود و هركس با اين گونه افراد همكاری كند ، ماشين يا شتر خود را دراختيار آنان بگذارد ، شريك .جرم است و روز قيامت از وی سئوال خواهد شد.
محبت با رسول الله (ص) :
حضرت مولانا به رسول اكرم (ص) چنان عشق می ورزيد كه با سخن و قلم نمی توان آن را بيان كرد ، هرگاه نا م مبارك رسول اكرم (ص) به گوشش می رسيد يا خود نام نامی رسول الله (ص) را بر زبان می آورد ، بی اختياراشك هايش سرازير می شد و كنترل خود را از دست می داد .
در بيماری موت ،‌ هرگاه پنجره اطاق باز می شد و باد خنك می وزيد ،مولانا می فرمود : « نسيم مدينه » مشام مرا معطر می كند .
ابهت و عظمت :
حضرت مولانا در عين گشاده رويی به حدی با هيبت و عظمت بود كه در محفل و مجلس او ، بزرگان نيز با ادب می نشستند و تا سخن نمی گفت ،‌هيچ كس شروع به سخن نمی كرد . او با اين ابهت و عظمت ، بسيار با وقار و مهربان بود .سعی داشت هيچ كس از وی ناراض نشود و اگر پس می برد كه كسی از وی رنجيده است ، تا رضايت او را بدست نمي آورد آرام نمی گرفت . برای علمآء و طلاب دينی فوق العاده ارزش قايل بود . مجلس را با سخنان پند آموز همواره گرم نگاه می داشت ، هركس يك بار در مجلس او می نشست ، نمي خواست بلند شود، هر كس يك بار در مجلس او می نشست ، نمی خواست بلند شود ، هركس با خود فكر می كرد ، مولانا علاقه و محبتی كه با من دارد باديگران ندارد ،ايشان كمتر حرف می زد و بيشتر به ياد خدا و ذكر مشغول بود ،‌از شيوه و سنت های رسول الله (ص) بشدت مواظبت می كرد . همواره برای هر نماز مسواك می زد، آثار زيبای مسواك كه دراحاديث بيان شده اند ، در وجودش كاملاً نمايان بود . تا آخر عمر چشمانش روشن بود،‌ و نياز به عينك پيدا نكرد ، دندانهايش تا آخر عمر سالم ماند ، .و چهره اش بسيار نورانی بود
نظافت و خوش بويی :
مولانا نظافت وخوشبويی را خيلي دوست مي داشت ،‌از تجملات بي مورد و مظاهر دنيا پرهيز می كرد و فرزندانش را توصيه می كرد تا از مدپرستی دور باشند ،‌برای تميز ونظيف نگاه داشتن لباس ، سر و صورت و .محيط خانه همواره تاكيد می كرد .
صله رحمی همواره موردتوجه او بود. تعريف و تمجيد را هرگز برای خود نمی پسنديد . هركس در جلويش او را تعريف می كرد ناراحت می شد ، و می فرمود : رسول الله (ص) فرموده اس : «‌هر كس را كه در جلويش » تعريف كردي ، گردن او را زدی به تربيت فرزندان فوق العاده توجه می كر و در سن هفت سالگی آنان را به نماز امر می كرد ، و مسايل و احكام ضروری را به آنان يادمی داد .
حضرت مولانا در سال 1359 هـ . ش دچار ناراحتی قلبی شدو در پی اصرار دوستان ومشوره پزشكان برای معالجه به انگلستان سفر كرد و ناراحتی اش تا حدی بهتر شد و به وطن برگشت ، اما پس از يك سال ونيم بيماری ايشان مجدداً شدت گرفت و نزديك چهارماه در بستر بيماري افتاد.
مولانا (رح ) در جريان مسافرت و معالجه درانگلستان دچار ناراحتی كليه شد و پس از مراجعت به ايران بنا بر مشوره پزشكان ، بار دوم جهت پيوند كليه به آمريكا مسافرت نمود ،‌ ولی به دليل بالابودن سن ،‌نظر پزشكانِ معالج اين بود كه پيوند كليه دراين شرايط سنی سودی ندارد . مولانا بعد از اقامتِ مدت كوتاهی دركاليفرنيا آمريكا ، به ايران مراجعت كرد .
حضرت مولانا چنان عشق و علاقه ای به عبادت داشت كه براساس اظهارات همراهانش در آمريكا از محل اقامت برای نماز به دورترين مسجدی كه شنيده بود، جوانان عرب خيلی با صدق و صفا در آن جا نماز می خوانند و اداره امور مسجد را بر عهده دارند،‌تشريف می برد و درمساجد نزديك كه متوليان و نمازگذاران آنها علاقه چندانی به رعايت سنت های رسول اكرم (ص) نداشتند نمی رفت بلكه بعداز طی كردن مسافت زياد به آن مسجد می رفت و جوانانی را با محاسن زيبا و مطابق سنت و پايبند شريعت در آنجا می دیدو از نحوه عبادت و خشوع و خضوع آنان فوق العاده اظهار رضايت می كرد و تدين آنان را می ستود . بنا بر گفته شهید مولوی عبدالملك ملازاده ،‌اگر مولانا چند سالی زند می ماند تحولات بسيار عظيمی در منطقه به وجود می آمد.
بالاخره حضرت مولانا به منظور معالجه و دياليز به تهران و مشهد عزيمت كرد و در روزهاي پاياني عمر مباركش در مشهد جهت انجام دياليز اقامت گزيد و در 21 مرداد سال 1366 در شهر مشهد زندگی را بدرود گفت و به لقاءالله پيوست (‌رحمه الله رحمة واسعة) .