دشمنان اسلام از گذشته تا به امروز گفته و میگویند: که قرآن وحی نیست و خود محمد آن را ساخته است.در جواب میگوییم: این ادعا از اساس باطل است زیرا اگر محمد قادر بود که قرآن را از پیش خود بیاورد احتیاج نبود که به خدا نسبت دهد و خیلی بهتر بوده آن را از آن خود داند و سلطهی خود را بیشتر گستراند. اگر کسی بگوید: که محمد قرآن را به خدا نسبت داده تا بیشتر مورد پذیرش قرار گیرد. در جواب میگوییم: او غیر قرآن را گفته و به خود نسبت داده است، و اگر چنان بود همه را به خدا نسبت میداد. و در قرآن کریم به مواردی برخورد میکنیم که اگر به فرض محال قرآن از خود محمد بود آنها در آن جایی نداشت که از آن جمله:
الف ـ حضرت عایشه ـ رضی الله عنها ـ همسر گرامی پیامبر از طرف منافقان مورد تهمت قرار گرفت، و او میتوانست خیلی سریع دهان منافقان را با چند آیه که خود بسازد ببندد، اما چنین نشد و رسولالله(ص) با ناراحتی از این اتفاق بیش از یک ماه به سختی گذراند تا جائیکه به عایشه گفت: اگر کاری از تو سر زده است توبه کن و گرنه خدا براءت (بیگناهی) تو را بیان خواهد کرد.
و سرانجام آیهی براءت عائشه ـ رضی الله عنها ـ نازل شد.
« إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالإفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ » (نور / 11)
«در حقيقت، كسانى كه آن بهتان بزرگ [داستان افك] را [در ميان] آوردند، دستهاى از شما بودند. آن [تهمت] را شرّى براى خود تصوّر مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است. براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است، و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت خواهد داشت»
ب ـ هنگامی که رسولالله(ص) در جنگ بدر حاضر شد از اسیران فدا بگیرد آیاتی در سرزنش ایشان نازل شد
« مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ » (انفال / 67)
«هيچ پيامبرى را نرسد كه اسيرانى داشته باشد تا آنكه در زمين كشتار بسيار كند، [شما] متاع دنيا را مىخواهيد. و خداوند [مصلحت] آخرت را مىخواهند. و خداوند پيروزمند فرزانه است»
ج ـ هنگامی که منافقان عذرها دروغین میآوردن برای اینکه در جنگ تبوک شرکت نکنند رسولالله(ص) به اینان اجازهی مختلف داد، اما خداوند متعال در مورد این حسن ظن نسبت به منافقان او را سرزنش کرد
« عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ » (توبه / 43)
«خداوند از تو در گذرد، چرا تا وقتى كه راستگويان براى تو معلوم شوند و دروغگويان را بشناسى به آنان اجازه [باز ماندن] دادى»
د ـ وقتی که در مکه با یکی از سران قریش صحبت میکرد و از (عبدالله بن ام مکتوم) به خاطر مصلحتی که تشخیص داده بود رو گرداند. خدا او را سرزنش کرد
« عَبَسَ وَتَوَلَّى أَنْ جَاءَهُ الأعْمَى » (عبس / 1-2)
«چهره درهم كشيد و روى گردانيد، كه آن مرد نابينا پيش او آمد»
2- همچنین دشمنان اسلام از گذشته تا به حال گفته و میگویند: که تیزهوشی و قوت تشخیص محمد به او اجازه میداد که با کلی گوییهایش دیگران را سخت تحت تأثیر قرار دهد و آیههایی را برای پیروان خود نقل کرد که ظاهراً غیبگویی در آن بود ولی درواقع چنان نبود.
در جواب میگوییم: در قرآن کریم مواردی وجود دارد که اصلا نمیتواند مبتنی بر تیزهوشی و قوت احساس و الهام درونی باشد و کلیگویی نیست، بلکه در جزئیات و تفاصیل وارد شده است، و این امر بر دو نوع است:
الف ـ اخبار گذشتگان
مثل قصهی قوم عاد و ثمود و اصحاب کهف و داستان حضرت یوسف(ع) و وقایع تاریخی دیگر … که هیچ مبتنی بر احساس و الهام درونی نیست، و تا نقل نشود شخص نمیتواند بر آن اطلاع یابد.
ب ـ خبر از آینده
مثل وعده به مومنان به پیروزی و خروج دابةالارض و از بین رفتن زمین و آسمان و ماه و ستارگان و خورشید و امثال آنها که جز خداوند کسی دیگر نمیتواند بر آنها مطلع باشد.
3- دشمنان اسلام در هر زمان گفته و میگویند که قرآن به واسطهی معلمی به محمد آموخته شده و وحی آسمانی نیست.
قسمت اول این مدعا از یک جانب درست است که به واسطه جبرئیل بوده است، و جبرئیل(ع) از طرف خدای عزوجل قرآن را به رسولالله(ص) میآموخته؛ اما کسی دیگر نه. چون رسولالله(ع) سواد خواندن و نوشتن نداشت و در بین امتی بیسواد بزرگ شده بود، چنانکه قرآنکریم در اشاره به این موضوع میفرماید:
« وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ »(عنکبوت / 48)
«و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمىخواندى و با دست [راست] خود [كتابى] نمىنوشتى، و گر نه باطلانديشان قطعاً به شك مىافتادند»
و اگر کسی بحث و جستجو نماید نمیتواند حتی یک کلمه شاهد بیاورد که رسولالله(ص) از معلم دیگری آموخته است، و اگر چنین واقعهای رخ میداد امر کوچک و پیش پا افتادهای نبود که تاریخ دربارهی آن ساکت بماند. معمولاً این ادعاها از افرادی سر میزند که کاری به درست و نادرست بودن ادعای خود ندارند. اعراب جاهلیت میگفتند: حدادی (آهنگری) معلم رسولالله(ص) است، که این ادعا هزیانی بیش نیست چطور آهنگری که سروکارش با چکش و سندان است میتواند چیزی به محمد یاد دهد که عربهای فصیح از آوردن مثل آن عاجز بمانند، و قرآن به صیغهی تعجب از این ادعا میفرماید:
«أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ » (فصلت / 44)
«كتابى غير عربى و [مخاطبِ آن] عرب زبان؟»
و فرماید:
« لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ »(نحل / 103)
«زبان كسى كه [اين] نسبت را به او مىدهند غير عربى است و اين [قرآن] به زبان عربى روشن است»
در حقیقت رسولالله(ص) با «بحیرا» در ایام طفولیت در بصری ملاقات کرد اما روایت نشده که در آن ملاقات کوتاه حتی یک کلمه از او آموخته باشد، بلکه بحیرا خبر داد که آیندی درخشانی در انتظار اوست. و همچنین با «ورقه بن نوفل» بعد از نبوت ملاقات کرد، و این در اوایل وحی بود که ورقه قول تایید به او داد اما به زودی مرد. بعد از هجرت، دانشمندان یهود و نصاری برای مجادله با او به ملاقاتش میآمدند و به عنوان مخالف از ایشان سؤالهائی میکردند تا در جواب آنها عاجز بماند، لذا آنها برای مبارزه با اسلام نزد آو میرفتند نه تعلیم وی.
شبهات ملحدان در مورد قرآن و رد آنها
بر اثر موضوع جمعآروی قرآن ملحدان و کسانیکه تابع هواهای نفسانی هستند برای تضعیف اعتماد به قرآن اباطیلی رواج دادهاند که اهم آنها موارد زیر است:
1- به بعضی از آثار و احادیث و آیات استدلال کردهاند که قرآن همهی آن محفوظ نمانده است:
الف ـ مثلا میگویند: روزی رسولالله(ص) شنید که مردی آیاتی از قرآن میخواند فرمود: (برحمه الله لقد أذکرنی آیة کذا و کذا کنت أسقطتها) و در روایتی (کنت أنسیتها) لذا امکان دارد رسولالله(ص) همهی قران را ابلاغ نکرده باشد.
در جواب میگوییم: خداوند عزوجل؛ فرموده:
« لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ (١٦)إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ (١٧)فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (١٨)» (قیامة / 16-18)
«زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [قرآن] حركت مده، (16) چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست! (17) پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن»
طبق این آیه خداوند عزوجل؛ تعهد فرموده است که قرآن را حفظ میکند و آنچه روایت شده یک واقعهی جزئی است که پس از ابلاغ قرآن به دیگران رخ داده است و رسولالله(ص) بشر است همان عوارضی که بر فرد دیگر ممکن است رخ دهد در مورد ایشان نیز رخ میدهد اما در امور تبلیغ مستمر نمیماند و خداوند عزوجل آن را استدراک میفرماید چنانکه صحابی مذکور آن آیات را حفظ بوده است، و همچنی جبرئیل(ع) سالیانه در ماه رمضان همهی قرآن را با رسولالله(ص) مدارسه میکرده است لذا این نوع فراموشی های جزئی و کوتاهمدت تأثیر ندارد.
ب ـ و میگویند: خداوند عزوجل میفرماید:
« سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسَى (٦)إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ » (اعلی / 6-7)
«ما بزودى (قرآن را) بر تو مىخوانيم و هرگز فراموش نخواهى كرد، (6) مگر آنچه را خدا بخواهد، كه او آشكار و نهان را مىداند»
طبق این آیه با مشیّت خداوند ـ جل جلاله ـ رسولالله(ص) مقداری از قرآن فراموش میکند؛ پس قرآنی که به دست ما رسیده است همهی قرآن نازل شده نیست. در جواب می گوییم: این آیه محتمل دو وجه است:
الف ـ اگر رسولالله(ص) از قرآن فراموش کند و خدا خودش آن را خواسته باشد مشتمل بر اشکالی در این مورد نیست، و ما میدانیم قسمتهایی از قرآن وجود داشته است که هم لفظ و احکام آن منسوخ شده، چنانکه خداوند عزوجل در این باره میفرماید:
« مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ »(بقره / 106)
«هر چه از آيات قرآن را نسخ كنيم يا حكم آن را متروك سازيم، بهتر از آن، يا همانند آن را بياوريم، آيا نمىدانى كه خداوند بر هر چيز قادر است»
لذا مقداری طبق خواستهی خداوند عزوجل از ذهن رسولالله(ص) محو شده و مدت ابلاغ آن پایان یافته است.
ب ـ مقصود از استثنای وارده در آیهی مذکور آن است که کسی گمان نبرد به قدرت خود و مستقل از مشیئت الهی کاری انجام میدهد گرچه وی پیغمبر هم باشد همهی کارهای او طبق مشیئت الهی است چنانکه همه میدانیم اهل بهشت در بهشت جاویدان میمانند، اما خداوند عزوجل میفرماید:
« وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ إِلا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ »(هود / 108)
«و امّا نيكبختان در بهشتند، در آنجا تا زمانى كه آسمانها و زمين باقى است، جاودانهاند. مگر مدّت زمانى كه پروردگارت بخواهد. [كه ما به] بخششى ناگسستنى مىبخشيم»
2- میگویند: از ابن مسعود(رض) روایت شده که (معوذتین) را از قرآن نمیدانسته است، لذا در قرآن ممکن است اشیایی وجود داشته باشد که از آن نیست.
در جواب میگوییم: این نقل از ابن مسعود دروغ است، ابن حزم میگوید: اگر کسی چنین چیزی از ابن مسعود(رض) نقل کند به او نسبت دروغ داده است.
و گذشته از این، اصحاب رسولالله(ص) بر اثبات معوذتین در قرآن اتفاق دارند. و به فرض اگر این روایت از ابن مسعود(رض) صحیح باشد ممکن است قصد او آن بوده که خودش از رسولالله(ص) نشنیده است. و به فرض عدم این احتمال، قول ابن مسعود(رض) با قول افراد بیشماری از اصحاب رسولالله(ص) که اکثر آنان در رتبهی خود ابن مسعود(رض) یا بالاتر از او هستند، تعارض دارد.
3- بعضی از غلات شبعه ادعا میکنند که ابوبکر و عمر و عثمان قسمتی از قرآن را تحریف کردهاند، مثل آیهی (أئمه أزکی من أمة) را تبدیل به:
« أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ »(نحل / 92)
کردهاند. و بعضی را حذف کردهاند، مثل وصف آلبیت که به اندازه سورهی انعام در سورهی احزاب بوده است.
و همچنین سورهی (ولایه) را حذف کردهاند که تصور میکردند چنین شروع میشد (یایها الذین آمنوا آمنوا بالنبی و الولی اللذین یهدیانکم الی صراط مستقیم)
در جواب میگوییم: این بیاساس و باطل است و هزیانی بیش نیست چرا که تعداد آلبیت در آن زمان کم نبوده است که از این امتیارات بزرگ خود دفاع نکنند، و ما در تاریخ شاهد فداکاریهای زیادی از اهل بیت در دفاع از موارد دیگر میباشیم، و از هیچکدام آنها تاریخ نقل نکرده است که در این مورد اعتراض کرده باشند.
و از همه مهمتر خود کسانی که چنین افترایی را در حق قرآن روا داشتهاند این گفته را بطور مخفی بیان میکنند و جرات افشای آن در بین مردم ندارند، بخصوص که بسیاری از شیعیان از این مقولات تبری میجویند و از علی(رض) روایت شده است که فرموده : در مورد عثمان(رض) چیزی نگویید و او در جمع قرآن کاری کرده است که ما همه بدان رضایت دادهایم و اگر من خودم به جای عثمان(رض) بودم حتما همان کار را انجام میدادم. والله اعلم.
نوشته: استاد عبدالکریم محمدی
برچسبها: وحی, عبدالکریم محمدی