بایگانی | جنوب ایران RSS feed for this section

آیا باب اجتهاد بسته شده است؟!

11 سپتامبر
تعلیم و تعلم اصول فقه از فروض کفایت است، چون اجتهاد که اصول فقه از وسایل آن است، فرض کفایت است، خدای متعال در این‌باره می‌فرماید :
«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» (توبه / 122) «و مؤمنان را نشاید که همه بیرون روند، چرا از هر جماعتی کسانی نروند که در دین فقیه شوند و هنگام بازگشت قوم خود را بترسانند تا بر حذر شوند».
که تفقه در دین را بر فرد یا افرادی از جماعات واجب ساخته تا انذار بدانها حاصل شود، و این علامت فرض کفایت است. و ان‌شاءالله در باب اجتهاد بیشتر در این‌باره استدلال خواهیم کرد.
اگر کسی بگوید : احکام شرعی تدوین شده، و مجتهدان سابق از آن فارغ شده‌اند، و مردم به آرای آنان اکتفا می‌کنند، و دیگر به اجتهاد نیاز نیست، و باب آن بسته شده است. چرا ما وقت گرانبهای خود را صرف چیزی کنیم که نتیجه عملی ندارد؟
به چند وجه این سوال را پاسخ می‌گوییم :
1- امکان ندارد باب اجتهاد بسته شود، و قائل بدان دلیل ندارد، زیرا امر به اجتهاد در نص کتاب خدا آمده است، و تا زمانی که دنیا باقی است، ندای قرآنی افراد و مجتمعات را مأمور به اجتهاد می‌کند، و از آنان می‌خواهد تا در بینشان به اندازه کافی مجتهد وجود داشته باشد زیرا تا حجیت قرآن بر مردم باقی است این امر نیز دوام دارد.
2- آنان که قائل به بسته شدن باب اجتهاد شده‌اند بنا بر مصلحت چنان گفته‌اند، زیرا دانشمندان دیدند که در عصور متأخر افرادی مدعی اجتهاد شده‌اند که اهلیت آن را ندارند، لذا ترسیدند اهوای متفرقه به احکام شرعی بازی کند، و به دین اشیائی منسوب شود که از آن نیست. اعلام کردند که باب اجتهاد بسته است و تصریح کردند که علت عاجز بودن مردم از تحصیل وسایل اجتهاد است. و از این‌جاست که ترویج علم اصول فقه را کنار نگذاشتند، و به استدلال از کتاب و سنت پرداختند. بلکه کتاب‌های کوچک و بزرگ فراوانی تدوین کردند تا اگر کسی مورد عنایت خداوند بود، و از وقت و وسایل و شروط اجتهاد برخوردار گشت، در باز کردن این در بسته بکوشد.
3- دانش‌آموزان و دانشجویانی هستند که اگرچه به درجه اجتهاد نرسیده‌اند، از درجه عوام فراترند، اینان با آن‌که احکام را از ائمه می‌گیرند، علاقه دارند بدانند مأخذ آن اقوال چیست، و چگونه استنباط شده است. این نوع افراد باید اصول فقه را یاد بگیرند تا بتوانند به مدارک و مآخذ مجتهدین پی ببرند تا اگر به مسأله‌ای برخوردند که ائمه در آن نصی نداشتند، بتوانند با تخریج بر اصول ائمه حکم را بیابند.
از این‌جا روشن می‌شود که اصول فقه از ضروریات علوم شرعی است که هر مجتهد و مفتی و طالب العلمی بدان نیاز دارد، و فقط عوام نیازمند یادگیری آن نیست، چون کافی است حکم مسأله را بدانند. و الله اعلم
نوشته: استاد عبدالکریم محمدی

فتوحات قدس در طول تاریخ

4 سپتامبر
بیگمان فتوحات اسلامی که بیشتر سرزمینهای معروف جهان را در بر گرفت همچنین سیرت وزندگی ومنش فاتحینی که رسالت وپیام اسلام وتعالیم روشن شریعت محمدی را به جهانیان رسانیدند دارای ویژگی های خاصی می باشند. خصوصا در مقایسه با فتوحات غیر اسلامی که قبل ویا بعد از اسلام توسط دشمنان اسلام صورت گرفته است .  شکی نیست که فرماندهان اسلامی از لشکرکشی ها و فتوحاتشان هدفی جز آزادی ملتها و راهنمایی آنها از عبادت مخلوقات به عبادت خالق واز ذلت کفر به عزت ایمان واز جور ادیان به عدل اسلام نداشته اند . و این شعار فاتحین در تمامی نقاط فتح شده بود چنانكه ربعی بن بن عامر در مقال کسری به این امر تصریح نمود .و مسلمانان این شعار را در برخورد عادلانه با ملتهای شکست خورده و تعامل به رفق ومهربانی با اسرای جنگی در عمل به اثبات می رساندند . و برای اینکه به تفاوت میان فاتحین مسلمان وفاتحین غیر مسلمان در در برخورد با ملتهای شکست خورده واقف شویم وعدالت اسلام آشکار شود به بررسی تاریخ قدس خواهیم پرداخت . سرزمینی که امروزه در زیر چکمه های یهود غاصب مورد اهانت واقع شده است .
سرزمین قدس از قدیمیترین سرزمینهای معروف واز مهمترین آنان در نزد ادیان آسمانی محسوب می شود . و تاریخ از روزگاران قدیم تاکنون هیچ سرزمینی را به اندازه قدس مورد غارت وفتنه وتخریب به خود ندیده است .
1- قدیمیترین فتنه ای که تاریخ بیت المقدس در خود به ثبت رسانده است قتل عام وتخریب هولناکی است که در سال 1189 قبل از میلاد توسط بنی اسرائیل شکل گرفت . در تورات ( سفر یوشع فصل 7 ص 221 ) چنین آمده است  ( بنی اسرائیل اریحاء را به قصد بیوس ( نام قدیمی قدس ) ترک کردند ودر این مسیر به هر شهری از شهرهای فلسطین که می رسیدند هیچ انسان وحیوانی را در آن زنده نمی گذاشتند وشهرهای اریحاء وبیوس که در آن زمان مادر شهرهای فلسطین محسوب می شدند را به خاک وخون کشیدند )) ونصوص تورات تاکید می کند که بنی اسرائیل پس از قتل عام ساکنین شهر، آن دیار را به آتش می کشیدند .
2- پس از آن ، فتنه دیگری که تاریخ بیت المقدس در خود به ثبت رسانده است حمله پادشاه آشوری ( سنحاریب ) در سال 713 قبل از میلاد وبه فاصله 480 سال پس از فتنه اولی می باشد . پادشاه آشوری پس از استیلاء بر قدس تمام یهودیانی را که بدانه دست یافت از دم تیغ گذراند واموالشان را به یغما برد و سپس به سرزمین خود باز گشت .
3- پس از گذشت سه سال یعنی در سال 710 قبل از میلاد پادشاه آشوری جهت قلع وقمع بازماندگان حمله گذشته بار دیگرسپاهش را بسوی قدس گسیل داشت لهذا این شهر را تخریب نمود . اما قبل از اینکه به اعمال وحشیانه اش در قدس خاتمه دهد سپاهیانش به طاعون مبتلا شدند که در نتیجه سنحاریب 180 هزار نفر از نیروهای خود را به قتل رساند که همین امر سبب انقراض حکومت آشوریان درجهان گردید .
4- پس از سرنگونی آشوریان حکام مصر قدس را به اشغال خود در‌آوردند که در این مدت نه چندان طولانی حکومت خود با توسل به زور خراج را از مردم می ستاندند وبه فراعنه تقدیم می کردند .
5- هنگامی که یهودیان در قدس بر مسند قدرت تکیه زدند براساس طینت وسرشت فاسدشان بساط فساد را در زمین گستراندند که پروردگار بر آنان خشم گرفت و بخت النصر پادشاه ستمگر بابل را بر آنان چیره ساخت . بابلیان به فرماندهی بخت النصر به قدس حمله نموده ودر سال 597 قبل از میلاد آنرا به تصرف خویش در آوردند . لشکریان بابل بیشتر ساکنان قدس را به قتل رسانده وبا بازماندگان این حمله وحشیانه پیمان صلح منعقد کردند مشروط بر اینکه سالیانه خراج هنگفتی را به بابل بفرستند .
6- دیری نپائید که بنی اسرائیل برعلیه بخت النصر شورش کردند واز اطاعت وی سرباز زدند که در نتیجه بار دیگر بخت النصر در سال 586 قبل از میلاد به قدس حمله ور شد وآنرا به محاصره خود در آورد وتا جایی که می توانست یهودیان را به قتل رساند وبزرگان بنی اسرائیل من جمله رهبرشان ( حزقیاء) را به اسارت گرفته وروانه بابل ساخت . وپس از سوزاندن معابد یهودیان ونابود کردن شهر ومبدل ساختن آن به قبرستانی از آن دیار خارج شد .
پس از این واقعه مدت زمانی قدس متروک ومهجور باقی مانده بود تا اینکه کوروش پادشاه ایرانی بر بابلیان غلبه یافت وبابل را به تصرف خود در آورد .سپس از درعطوفت ومهربانی با یهودیان در آمد وآنان را به قدس باز گرداند ودر تجدید بنای شهر آنان را یاری نمود.
7- هنگامی که یهودیان آزادی ومجد گذشته خود را باز یافتند بار دیگر از در فساد وتبهکاری در زمین برآمدند که پروردگار یکی از جانشینان اسکندر مقدونی به نام ( آنتیوخوس آبیفانوس) را درسال 168 قبل از میلاد بر آنان غالب ساخت این فرمانده رومی پس از اشغال شهر قدس معبد یهودیان را تخریب کرد وحصار اطراف شهر را از بین برد اکثر ساکنان شهر را به قتل رساند و از آن تاریخ به بعد قدس تحت سیطره رومیان قرار گرفت .
8- در طی حکمرانی رومیان بر فلسطین سرزمین قدس بیش از سایر سرزمینهای فلسطین مورد تخریب وقتل وغارت وچاول قرار گرفت تا جایی که این سرزمین مقدس هیچ روزی را بون اغتشاش وآشوب وفتنه نمی گذراند . در سال 65 قبل از میلاد فرمانروای ستمگر رومی به نام بومبی بمدت سه ماه شهر قدس را به محاصره خود در آورد وپس از سیطره بر شهر بیشتر ساکنان شهر رااز دم تیغ گذراند .
9- وهمچنین در زمان فرمانروایی بیلاطس که از سال 29 الی 39 پس از میلاد به طول انجامید شهر قدس بارها وبارها مورد تهاجم وتخریب قرارگرفت .
10- هیچگاه قدس فتنه ها وغارتگریهایی را که در طول تاریخ برآن گذشته است را به باد فراموشی نخواهد سپرد ، فتنه هایی که به قول مؤرخین نظیر آن در تاریخ یافت نشده است .
در سال 79 پس از میلاد فرمانروای ستمگر وخونریز رومی به نام (تیطس )مدت زمانی طولانی قدس را محاصره کرد تا جایی که هزاران نفر از فرط گرسنگی جان باختند که درنهایت بازماندگان این ناچارا تسلیم شدند .مؤرخ مشهور (یوسیفوس) که خود از نزدیک شاهد حمله تیطس به قدس بوده چنین می گوید: تنها تعداد کشته شدگانی که در حوالی معبد یافته شدند به ده هزار نفر می رسید که بیشتر آنان زنان ، کودکان وکهنسالان بودند که به معبد پناه آورده بودند . جویهای خون در قدس جاری بود وبرای اینکه به عمق فاجعه پی ببریم کافی است بدانیم تعداد کشته شدگان در این حادثه به پانصد هزار نفر می رسید واین قتل عام وغارت وچپاولگری تا چندین ماه ادامه داشت وهمچنین تا چند هفته شعله های آتش در نقاط مختلف شهر زبانه می کشید وفرمانروای ستمگر رومی بسیاری از جوانان را به اسارت گرفت ودر روم فروخت .
11- پس از بیطس یکی دیگر از فرمانروایان روم به نام آدریانوس در سال 135 پس از میلاد قدس را به اشغال خود در آورد و پس از سیطره بر قدس اکثر ساکنان ان را به قتل رساند معابد را نابود کرد وو همه ی خانه ها را با خاک یکسان نمود تا جایی که سنگی بر روی سنگ دیگر یافت نمی شد این فرمانروای ستمگر به قتل عام یهودیان اکتفا نکرد بلکه تا جایی که می توانست مسیحیان را نیز از دم تیغ گذراند. و دستور داد آنان را از عبادتگاههایشان اخراج کرده و سپس عبادتگاهها را تخریب نمایند و خود دو معبد به نامهای زهره و مشتری در آنجا بنا نمود.
12- سپس در سال 614 پس از میلاد سپاه ایران قدس را اشغال نمود که در این حمله بیش از نود هزار مسیحی کشته شدند و به تحریک یحودیان کلیسای قیامت را منحدم کردند و صلیبی را که مسیحیان آنرا مقدس می پندارند شکستند.
آنچه گذشت گوشه ای از مصائب و مشکلاتی بود که بر این شهر مقدس گذشته است و شکی نیست که در بیشتر این فتنه ها وآشوب ها در طول تاریخ ، یهود نقش اساسی داشته است.
پس از گذشت1700 سال از تاریخ اسفناک قدس وغعوطه ور شدن شهر در دیاهای خون واهانت به مقدسات آن توسط فرمانروایان ظالم وستمگر وسفاک ، قدس با سپاهی دیگر مواجه می شود ، سپاهی کاملا متفاوت با سپاهیان گذشته . در زمان خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه به قصدرساندن پیام اسلام ورسالت الهی عزم فتح شام ( که قدس جزئی از آن محسوب می شد ) نمودند در آن هنگام فررمان خلیفه مسلمین می آید که سپاه را چنین مورد خطاب قرار می دهد  ( خیانت نکنید ، از نیرنگ بپرهیزید ، در کشتن اسراف نکنید، هیچ کس را مثله نکنید ، حق ندارید کودک وزن وکهنسالی را به قتل برسانید، هیچ نخلی را آتش نزنید واز قطع نمودن درختان ثمر دار بپرهیزید ، نباید گوسفند وگاو وشتری را قربانی کنید مگر برای خداوند ، هنگامی که به قومی گذر کردید که به عبادتگاههایشان پناه آورده اند آنها را رها کنید))
لشکر اسلام دراوائل خلافت دومین خلیفه راشد عمربن الخطاب رضی الله عنه به قدس رسید . فرمانده مسلمانان عمروبن العاص چند ماه شهر را به محاصره خود درآورد اما ساکنان شهر را خوش نیامد با وی از در صلح برآیند بلکه درخواست کردند قراردادصلح با دستان خود خلیفه منعقد شود وکلید بیت المقدس به شخص خلیفه تحویل داده شود .زمانی که عمروبن العاص این خبر را به خلیفه رساند خلیفه مسلمین عمربن الخطاب با ظاهری بسیار ساده وبی آلایش سوار بر مرکبش شد وهمراه با یک راهنما راه قدس را در پیش گرفت .بزرگان شهرقدس خصوصا بزرگان دینی مسیحیت جهت استقبال خلیفه از شهر خارج شدندوخلیفه مسلمین پس از ورود به قدس عهدنامه ای را با ساکنان شهر منعقدکرد که متن معاهده چنین می باشد:(( بسم الله الرحمن الرحیم این عهدنامه ای است که بنده خدا عمربن الخطاب امیرالمؤمنین به مردم ایلیاء داده وآنها را امان داده است .به خودشان، ه مریض وتندرستشان ، به اموالشان ، به کلیساهایشان ، به صلیبهایشان امان داده است .کسی حق ندارد کلیساهایشان را تخریب کند یا درآنهاسکونت نماید.نباید از خودکلیساها وجایگاه آنها کم وکاست شود.به صلیبهاواموال کلیساها زیان نرسد .هیچ یهودی حق ندارد درکنار آنها در ایلیاء زندگی کند.آنها نسبت به دینشان مختار وبرای گذراندن شعائر دینشان آزادند در پذیرفتن دین اسلام مجبور نخواهند بود . مردم ایلیاء مانند مردم مدائن باید جزیه به دولت اسلام بپردازند .رومیانی که در شهر قدس هستند می توانند آزادانه ازاین شهرخارج شوند وبه مملکتشان بروند وتا وقتی که به محل امنی نرسیده باشند خودشان واموالشان در امان خواهند بود .هرکسی از آنان بخواهد در اینجا بماند در امان است واز همان حقوقی برخوردارمی شود که اهل شهر برخوردار می شوند .آنها نیزباید جزیه بدهند .هریک از مردم ایلیاء حق دارد همراه رومیان برود.‌آنها نیز تا رسیدن به جای امنی درامانند .کسانی که از سرزمین دیگری به ایلیاء آمده اندو ساکن شده اند حق دارند: به دیار خود بازگردند یاکماکان در اینجا بمانند ومانند اهل شهرجزیه بدهند .ویا اینکه همراه رومیان برود))
واین برای نخستین باربود که فرمانروایی وارد شهرقدس شددرحالی که ساکنان شهر به استقبال وی آمدند وبه اوخوش آمد گفتند .وبه اتفاق مؤرخین وبه اذعان دشمنان اسلام حتی یک نفر هم در این میان کشته نشد.وبیش از دوقرن ونیم مسیحیان در کمال آرامش وامنیت تحت لوای خلافت اسلامی در قدس زندگی می کردند .
13- تا اینکه عقده های صلیبی بار دیگرجوشش یافت وبه حرکت درآمد که در نتیجه سپاهیان صلیبی چندین بارقدس را مورد تهاجم قراردادند وپس از ضعف قوای مسلمین در سال 1099 میلادی این شهر مقدس را اشغال نمودند وهمین مسیحیانی که ادعا می کنند پیام آورصلح ودوستی هستند در آن نبرد هفتادهزار مسلمان را از دم تیغ گذراندند .وبه همین منوال مسیحیان بیش از90 سال بر قدس حکومت کردند تا اینکه خداوند برای عزت اسلام سلطان صلاح الدین ایوبی را برانگیخت تا بار دیگر قدس را به آغوش اسلام باز گرداند .ودر سال 1193 میلادی سلطان صلاح الدین موفق شد بیت المقدس را فتح نماید وپس از فتح بیت المقدس درکمال احترام وعطوفت ومهربانی با مسیحیان برخورد کرد که خود دشمنان اسلام بر عدالت وانصاف وعطوفت وی گواهی می دهند.پس از آن قدس به فضل حکام اسلامی بیش از هشت قرن را در کمال آرامش وامنیت سپری کرد.
14- تا اینکه به هنگام جنگ جهانی نیروهای انگلستان قدس را اشغال کردند ویهود نیز از این فرصت بهره برد ودر ورای قدرت انگلستان گروههای یهودی از نقاط مختلف جهان به فلسطین مهاجرت کردند ودولتی را تشکیل دادن که تفاوتی با دولتهای صلیبی کینه توز نداشت وسرانجام در سال 1948 میلادی موفق شدند قسمتی از قدس را تصرف کنند.
15- سپس درسال1967 میلادی یهودیان بر قدس سیطره یافتند وتاکنون مقدسات این شهر مقدس در زیر گامهای یهودیان لگدمال می شود وامت اسلام انتظارصلاح الدین دیگری را می کشد که آنرا از مصائب ومشکلات برهاند وبه آغوش اسلام باز گرداندوخداوند خود بر این امر تواناست واو یاری رسان است.
نوشته: شهید شیخ محمد صالح ضیائی
منبع : بيداری

آلبوم نوارهای شیخ عبدالکریم محمدی

4 سپتامبر

آلبوم نوارهاي شیخ عبدالکریم محمدی (حفظه الله) يکي از علماي اهل سنت جنوب و متفکر و نویسنده ی برجسته ی اهل سنت که توسط تارنماي ناجي کرد تهيه گرديده است به شرح زير است و ان شا الله در آينده به تعداد آن ها افزوده خواهد شد .

عنوان نوار

زبان

زمان

(دقیقه)

دریافت با

فرمت

(MP3 16kb)

دریافت با

فرمت

(MP3 8kb)

استفاده بهینه از زمان

(3نوار)

فارسی

33

42

23

زندگینامه شیخ محمد صالح ضیائی

22 آگوست
شيخ محمد ضيايي فرزند محمد صالح فرزند اسماعيل فرزند شمس الدين روز چهارشنبه 13 تير ماه 1318 (هـ.ش) مطابق با 17 جمادي الاول 1358 (هـ.ق) در خانواده اي مومن و متدين در روستاي هود از توابع بخش اوز لارستان فارس متولد شد. پدرش حاج محمد صالح امام جماعت روستا بود و اين منصب را از آبا و اجدادش كه همگي تا پنج پشت امام جمتعت و قاضي هود بودند به ارث برده بود. مردم اختلافات، مسائل و مشكلات ديني و اجتماعي خود را نزد او حل مي كردند و بدين سبب او را قاضي مي ناميدند حاج محمد صالح علوم ديني را در مدرسه شيخ احمد فقهي در اوز فرا گرفته بود. بسيار مطالعه مي كرد و به دليل حافظه قويش از معلومات ديني، تاريخي و ادبي خوبي برخوردار بوده و از اين نظر سرآمد بزرگان منطقه به حساب مي آمد.
مسجد جامع روستا را خود اداره مي كرد و خودش اذان مي گفت: مي گويند صداي بسيار رسايي داشت به گونه اي كه صداي اذان او از فاصله 5 كيلومتري –در آن زمان بدون بلندگو- شنيده مي شد. به تربيت فرزندانش بسيار اهميت مي داد و با وجودي كه به كشاورزي و باغداري هم مشغول بود ولي اجازه نمي‌داد حتي يك وعده به نماز جماعت مسجد نرسد. مادر شهيد نيز از خانواده‌اي متدين و اهل علم از شيوخ روستاي هَرم بود. محمد در چنين محيطي و زير نظر چنين پدر و مادري پرورش يافت.
در جستجوي علم و دانش
دوران كودكي را در روستاي خود پشت سر گذاشت، مدت يك سال يا بيش در روستاي بيدشهر در مكتبخانه مرحوم سيد عقيل كاملي – دايي مادرش- به فراگيري قرآن مشغول بود. چهار سال از دوران دبستان را در روستاي كوره سپري كرد. پس از آن به تشويق پدرش به مدت 4 سال در مدرسه ديني اوز – مدرسه شيخ احمد فقيهي – به تحصيلات ديني پرداخت. سپس به اصرار خودش و تشويق مادرش به قصد ادامه تحصيلات ديني راهي خارج كشور شد. در ابتدا پدرش مخالف خارج رفتن محمد بود و اصرار داشت كه او تحصيل علوم ديني را در همان مدرسه اوز به پايان رساند و در غير اينصورت به كشاورزي و باغداري مشغول شود. اما اصرار شهيد براي تحصيل در مدينه منوره و پشتيباني مادرش باعث شد تا پدرش در سال 35 يا 36 شمسي او را به قطر بفرستد. در آن زمان شيخ 17 يا 18 ساله بود. مدت 6 ماه در آنجا مشغول كار بود. تا اينكه حاج صديق منصوري يكي از علماي منطقه مقيم خارج از كشور كه پيش از او از روستاي كوره به مدينه رفته بود ضمن نامه اي به شهيد خبر مي دهد كه براي او در دانشگاه مدينه منوره ثبت نام كرده است و بهتر است هرچه زودتر راهي مدينه شود. شهيد براي كار، قرارداد يكساله داشت اما پس از دريافت نامه در حاليكه شش ماه از قراردادش گذشته بودبدون گرفتن حقوق، كارش را رها كرده و همراه كاروان حج از قطر رهسپار مدينه منوره گرديد.
سال 1336 هـ.ش در سن 18 سالگي وارد مدينه شد. تحصيلات خود را همراه با حاج صديق منصوري بصورت غير رسمي شوع مي كند. در آن زمان هنوز دانشگاه مدينه افتتاح نشده بود ابتدا در مدرسه «دارالحديث» درس مي خواندند. بيشتر علوم ديني را در حلقه هاي درسي كه علماي مدينه در حرم نبوي تشكيل مي دادند فرا گرفتند. اين حلقه هاي درس در روضه مسجد النبي برگزار مي شد. در آن مكان شريف صحيح بخاري، صحيح مسلم، سيرت و تفسير را نزد شيخ محمد مختار شنقيطي آموخت. «احياء علوم الدين» امام محمد غزالي را نزد شيخ ابراهيم خُتًني كه اصليتش ايراني و فارسي زبان بود فرا گرفت. قرآن را هم در روضه حفظ كرد. در حلقه درس حديث در هر جلسه حديث جديد را با شرح و تفسير و دلايل مي خواندند و در جلسه بعد از اول شروع كرده تا به حديث جديد مي رسيدند. شيوه درس خواندنشان به گونه اي بود كه شهيد پيش از ورود به دانشگاه چندين برا صحيح بخاري و صحيح مسلم را دوره كرده بود. پيش از ورود به دانشگاه حافظ كل قرآن شد. 4سال بدين شكل بصورت غير رسمي علوم ديني را كسب كرد يكي از همدوره رهاي عرب شهيد در دانشگاه مدينه پس از شهادتش در مورد وي گفته بود: دخل الجامعة و هو مجتهد.
وقتي در سال 1340 هـ.ش دانشگاه مدينه افتتاح شد، شهيد جزء اولين گروه دانشجويان اين دانشگاه بود. شهيد ضيايي و حاج صديق منصوري تنها ايرانيان دانشگاه مدينه بودند. به تشويق و تاكيد شهيد، برادرش شيخ عبدالوهاب نيز در همان سال به مدينه رفت و يك سال بعد به عنوان سومين ايراني وارد دانشگاه مدينه شد. دانشگاه مدينه شامل چهار بخش مقدماتي، اعدادي، ثانوي و دانشگاه بود. شهيد ضيايي از دوره ثانوي شروع به تحصيل كرد كه معدل دوره دبيرستان اينجاست. تحصيلات دانشگاهي را در رشته شريعت گذراند. در طول تحصيلات همواره جزء دانشجويان ممتاز بود. به اندازه اي كه به زبان عربي مسلط بود كه خود مي گفت: «در مدينه وقتي عربي صحبت مي كردم كسي متوجه ايراني بودنم نمي شد.»
پس از 8 سال با مدرك ليسانس در رشته شريعت با درجه جيد جيدا از دانشگاه مدينه فارغ التحصيل شد. از جمله اساتيد وي در دانشگاه: عبدالمحسن عباد، شيخ عبدالعزيز بن باز (رئيس دانشگاه) و شيخ محمد امين شنقيطي بودند، لازم به ذكر است كه شهيد در تمام مدت تحصيل و اقامت در مدينه منوره از حمايتهاي مالي و غير مالي و راهنمايي هاي مرحوم شيخ عبدالرحيم انصاري يكي از علماي ايراني ساكن مدينه برخوردار بودند. شهيد ضيايي در مجموع حدود 13 سال در مدينه منوره به سر بردند و در اين مدت 13 بار به سفر حج مشرف شد.
بازگشت براي ترويج هدايت و روشنگري
شهيد در سال 1347 هـ.ش به ايران بازگشت. يكسال در روستاي خود – هود- ماند. در همين سال اولين نماز تراويح با ختم كل قرآن به امامت وي در روستاي قلات برگزار شد. سپس به منظور استخدام در آموزش و پرورش راهي تهران شد. در آنجا سه شهر تهران، مشهد و بندرعباس را به منظور تدريس در دبيرستان به او پيشنهاد كردند. شهيد به تشويق و راهنمايي فرد بزرگواري بنام عبدالرحمن فرامرزي، بندرعباس را انتخاب كرد. از سال 48 مقيم بندر عباس شده و به عنوان دبير دبيرستانهاي بندر عباس شروع به تدريس دروع عربي كردند. شهيد دو شغل را بسيار دوست داشت، طبابت و تدريس. از همين سال تا 57 همراه با پيروزي انقلاب ايران، تقريبا هر سه سال به عنوان مدير كاروان حج به سفر حج مي رفتند. مجموعا در طور عمرشان بيش از 20 بار به سفر حج رفته اند كه آخرين برا پس از انقلاب بوده است. پس از بازگشت به ايران، شهيد تلاش خود را براي فرستادن جوانان و نوجوانان اهل سنت به منظور تحصيل به دانشگاه مدينه آغاز كرد و تا چند سال به اين كار ادامه داد. تعداد كساني كه ايشان زمينه تحصيلشان را در مدينه فراهم نمود بسيارند. از جمله آنها علماي برجسته اي چون شيخ عبدالكريم محمدي، سيد احمد يگانه، شيخ صالح انصاري، شيخ محمد صالح پردل و … را نام برد. از سال 48 تا 72 هر سال امامت نماز تراويح و قيام را در مسجد گله داري بندرعباس به عهده داشت. و تمام اين سالها در رمضان، هر شب پس از نماز راويح سخنراني مي كردند كه اكثرا بصورت پرسش و پاسخ بود، كه مشتاقان زيادي داشت.
مبارزه با جهل، بي ديني و نفاق
وقتي شهيد از سال 48 فعاليت مذهبي خود را شروع كرد با مردمي روبرو بود كه از دين و مذهب چيز زيادي دانستند و زمينه بي ديني و گمراهي با توجه به وضعيت پيش از انقلاب، فراهم بود. از همان ابتداي فعاليت همواره با تهديدات، تمسخرها و مخالفت هاي افراد بي دين و منافق روبرو بود. از جمله اين افراد، كسرويها و بهايي ها بودند كه مدتي بود در ميان اهل سنت نفوذ كرده و پيرواني داشتند يكي دو سخنراني تند شهيد عليه آنها اناجم مي داد، مانند مخالفت با شركت چنين افرادي در تشييع جنازه ها، منجر به توطئه اي شد كه در سال 53 عليه وي طرح ريزي كردند. در اين حادثه شيخ ضيايي با خوردن شربتي مسموم در خانه يكي از اين افراد دچار ناراحتي اعصاب شد. پس از مدتي تحمل بيماري، در شيراز تحت درمان قرار گرفت و بعد از سه – چهار ماه مشكلات روحي رواني بهبود يافت.
تاسيس مدرسه علوم اسلامي اهل سنت در بندرعباس
در سال 1360 هـ.ش مدرسه ديني بندر عباس را تاسيس كرد. اگر چه ابتدا با مخالفتهايي روبرو شد، اما با حمايت جناب آقاي حقاني نماينده وقت بندر عباس در مجلس توانست اجازه تاسيس مدرسه را بگيرد. تنها گردانندگان مدرسه در بدو تاسيس شهيد ضيايي و مولوي محمد حسن واحدي (افغاني) و تعداد طلبه‌هاي در اين سال 40 نفر از مناطق مختلف جنوب بودند. دروسي كه خود شهيد تدريس مي كرد، تفسير، حديث، سيرت، نحو و ميراث بود. مدرسه بندر عباس اولين مدرسه اهل سنت در ايران بود كه كلاس بندي شده  و طلاب دروس ديني و دولتي را با هم مي خوانند. در ساير مدارس در آن زمان هر چند سابقه بيشتري داشتند فقط دروس ديني را مي خواندند. شهيد اكثر اوقات خود را در مدرسه مي گذراند فاصله منزلش تا مدرسه حدودا پنج كيلومتر بود اما با اين وجود بيشتر نمازها را در مدرسه با طلاب مي خواند. رابطه خوبي با طلبه ها داشت و مواقع لزوم براي آنها به منزله پدر بود. به گونه اي كه شاگردانش مشكلات خانوادگي، مالي و … خود را نيز با وي در ميان مي گذاشتند. او معتقد بود كه مدرسه را خدا اداره مي كند و نه شخص خاصي. و وجود يا عدم وي هيچ مشكلي در روند اداره مدرسه ايجاد نخواهد كرد. همواره مي گفت: «هر چه دارم از بركت مسجد رسول الله و مدينه منوره است، اگر خوبي مي بينم از بركت آيات و احاديثي است كه در روضه خوانده ام و اگر بدي مي بينم از خودم است»، مدرسه بيش از هر چيزي برايش اهميت داشت.
معتقد بود اداره مدرسه بايد توسط شوراي مدرسين باشد نه شخص واحد. از جمله طلبه هاي كه در سال افتتاح مدرسه درس خوانده و هم اكنون مدرس هستند عبارتند از: شيخ نادر بيگدلي، شيخ محمد هادي جلالي، شيخ عبدالعزيز افراز و شيخ محمود طارم.
سلوك اخلاقي و كمالات انساني و ايماني شيخ شهيد
رابطه شهيد با مردم بسيار خوب و به صله رحم بسيار اهميت مي داد. در حل و فصل مشكلات نيازمندان نهايت تلاش خود را مي كرد. با افرادي كه بنيه مالي ضعيفي داشتند به گونهاي بر خورد مي كرد كه هرگز احساس حقارت نمي‌كردند. اما به يقين آنچا بيشترين تاثير را بر مردم بخصوص جوانان مي گذاشت سخنرانيهاي جذاب و جامع ايشان بود. موضوعات سخنراني ايشان همواره بر محور تبليغ دين و بيان شيوا و درس آموز تاريخ اسلام قرار داشت. هرگز در هيچ سخنراني و هيچ خطبه اي به هيچ مذهب و فرقه ي اسلامي توهين نمي كرد. شهيد معتقد بود براي تبليغ دين هيچ نيازي به كوبيدن و توهين نيست. در همه چيز ميانه رو بود. با وجودي كه اكثر خطبه هاي جمعه را خود ايراد مي كرد، اما هر گز از اين جايگاه براي توهين به سايرين استفاده نكرد و ليكن ظاهرا آنچه براي منافقين قابل تحمل نبود همان تبليغ اسلام بود.
هنگام رفع مشكلات ديگران هيج توجهي به مذهب شخص محتاج نمي كرد. به نماز بسيار اهميت مي داد بويژه نماز صبح ا جماعت مسجد. فرزندانش را از هفت-هشت سالگي به مسجد مي برد بخصوص براي نماز صبح.
هنگامي كه راهي مسافرت مي شد تنها توصيه اش اين بود كه: بي نماز نشويد. همواره دوست داشت كه فرزندانش چه دختر و چه پسر تحصيلات عاليه داشته باشند. با بچه ها بسيار مهربان بود و مخالف تنبيه بدنيشان بود. براي سادات احترام خاصي قايل بود. و بطور كلي آنچه باعث محبوبيت و احترام وي نزد ديگران مي شود. اخلاق ايشان و تواضع و فروتنيشان در برخورد با مردم چه شيعه چه سني بود.
خوني كه چراغ هدايت و بيداري را بر افروخت
شيخ محمد ضيايي پس از عمري دعوت. در سن 55 سالگي در روزي ما بين چهارشنبه 22 تيرماه 1373 تا چهار شنبه 29 تيرماه 1373 مطابق با 4 الي 11 صفر 1415 ه_.ق به جرم مبلغ اسلام بودن توسط افرادي كوردل. جنايت كار از خدا بي خبر و شقي القلب به درجه رفيع شهادت رسيد. شهادت شيخ آخرين و بزرگترين افتخار در زندگي دنيوي او بود كه به آن نايل آمد.
جالب اينجاست كه دشمنان اسلام تصور مي كردند كسي كه مدرسه ديني و اهلسنت جنوب را رهبري مي كند شهيد ضيايي است. اما وقتي پس از شهادت او مدرسه اي كه با اخلاص او اداره مي شد. استوارتر از هميشه به كار خود ادامه داد و نوارهاي سخنراني او بين مردم دست به دست شد. بسياري دير پي به اشتباه خود بردند. مراسم تشييع جنازه اي كه مردم براي او ترتيب دادند و نه خانواده وي, بي نظير بود و شايد قاتلين شهيد حتي تصور نمي كردند آن جنايت چنين پيامدي داشته باشد. نه تنها از طرفداران شهيد كاسته نشد بلكه كساني كه تا آن روز نام ضيايي را هم نشنيده بودند, آن روز شنيدند و مشتاق شناختن او شدند. اغراق نيست اگر بگوييم شيخ ضيايي دائره المعارفي از تاريخ اسلام و احكام اسلامي بود كه جامعه اهل سنت از دست داد. اما بدون شك شاگرداني از خود بجاي گذاشت كه توانستند جاي خالي او را پر كنند.
دنيا و هرچه بود به دنيا نهاد و رفت
و چون لاله داغ بر دل صحرا نهاد و رفت
مثل عبور حادثه از مرز التهاب
بر روي لحظه هاي خطر پا نهاد و رفت
مثل نسيم خانه به دوش زمانه بود.

منکران وحی و پاسخ به آن ها

22 آگوست
دشمنان اسلام از گذشته تا به امروز گفته و می‌گویند: که قرآن وحی نیست و خود محمد آن را ساخته است.در جواب می‌گوییم: این ادعا از اساس باطل است زیرا اگر محمد قادر بود که قرآن را از پیش خود بیاورد احتیاج نبود که به خدا نسبت دهد و خیلی بهتر بوده آن را از آن خود داند و سلطه‌ی خود را بیشتر گستراند. اگر کسی بگوید: که محمد قرآن را به خدا نسبت داده تا بیشتر مورد پذیرش قرار گیرد. در جواب می‌گوییم: او غیر قرآن را گفته و به خود نسبت داده است، و اگر چنان بود همه را به خدا نسبت می‌داد. و در قرآن کریم به مواردی برخورد می‌کنیم که اگر به فرض محال قرآن از خود محمد بود آنها در آن جایی نداشت که از آن جمله:
الف ـ حضرت عایشه ـ رضی الله عنها ـ همسر گرامی پیامبر از طرف منافقان مورد تهمت قرار گرفت، و او می‌توانست خیلی سریع دهان منافقان را با چند آیه که خود بسازد ببندد، اما چنین نشد و رسول‌الله(ص) با ناراحتی از این اتفاق بیش از یک ماه به سختی گذراند تا جائیکه به عایشه گفت: اگر کاری از تو سر زده است توبه کن و گرنه خدا براءت (بی‌گناهی) تو را بیان خواهد کرد.
و سرانجام آیه‌ی براءت عائشه ـ رضی الله عنها ـ نازل شد.
« إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالإفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ » (نور / 11)
«در حقيقت، كسانى كه آن بهتان بزرگ [داستان افك‏] را [در ميان‏] آوردند، دسته‏اى از شما بودند. آن [تهمت‏] را شرّى براى خود تصوّر مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده‏] است. براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته‏] همان گناهى است كه مرتكب شده است، و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت خواهد داشت‏»
ب ـ هنگامی که رسول‌‌الله(ص) در جنگ بدر حاضر شد از اسیران فدا بگیرد آیاتی در سرزنش ایشان نازل شد
« مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ » (انفال / 67)
«هيچ پيامبرى را نرسد كه اسيرانى داشته باشد تا آنكه در زمين كشتار بسيار كند، [شما] متاع دنيا را مى‏خواهيد. و خداوند [مصلحت‏] آخرت را مى‏خواهند. و خداوند پيروزمند فرزانه است‏»
ج ـ هنگامی که منافقان عذرها دروغین می‌آوردن برای اینکه در جنگ تبوک شرکت نکنند رسول‌الله(ص) به اینان اجازه‌ی مختلف داد، اما خداوند متعال در مورد این حسن ظن نسبت به منافقان او را سرزنش کرد
« عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ » (توبه / 43)
«خداوند از تو در گذرد، چرا تا وقتى كه راستگويان براى تو معلوم شوند و دروغگويان را بشناسى به آنان اجازه [باز ماندن‏] دادى‏»
د ـ وقتی که در مکه با یکی از سران قریش صحبت می‌کرد و از (عبدالله بن ام مکتوم) به خاطر مصلحتی که تشخیص داده بود رو گرداند. خدا او را سرزنش کرد
« عَبَسَ وَتَوَلَّى أَنْ جَاءَهُ الأعْمَى » (عبس / 1-2)
«چهره درهم كشيد و روى گردانيد، كه آن مرد نابينا پيش او آمد»
2- همچنین دشمنان اسلام از گذشته تا به حال گفته و می‌گویند: که تیزهوشی و قوت تشخیص محمد به او اجازه می‌داد که با کلی گوییهایش دیگران را سخت تحت تأثیر قرار دهد و آیه‌هایی را برای پیروان خود نقل کرد که ظاهراً غیب‌گویی در آن بود ولی درواقع چنان نبود.
در جواب می‌گوییم: در قرآن کریم مواردی وجود دارد که اصلا نمی‌تواند مبتنی بر تیزهوشی و قوت احساس و الهام درونی باشد و کلی‌گویی نیست، بلکه در جزئیات و تفاصیل وارد شده است، و این امر بر دو نوع است:
الف ـ اخبار گذشتگان
مثل قصه‌ی قوم عاد و ثمود و اصحاب کهف و داستان حضرت یوسف(ع) و وقایع تاریخی دیگر … که هیچ مبتنی بر احساس و الهام درونی نیست، و تا نقل نشود شخص نمی‌تواند بر آن اطلاع یابد.
ب ـ خبر از آینده
مثل وعده به مومنان به پیروزی و خروج دابةالارض و از بین رفتن زمین و آسمان و ماه و ستارگان و خورشید و امثال آنها که جز خداوند کسی دیگر نمی‌تواند بر آنها مطلع باشد.
3- دشمنان اسلام در هر زمان گفته و می‌گویند که قرآن به واسطه‌ی معلمی به محمد آموخته شده و وحی آسمانی نیست.
قسمت اول این مدعا از یک جانب درست است که به واسطه جبرئیل بوده است، و جبرئیل(ع) از طرف خدای عزوجل قرآن را به رسول‌الله(ص) می‌آموخته؛ اما کسی دیگر نه. چون رسول‌الله(ع) سواد خواندن و نوشتن نداشت و در بین امتی بی‌سواد بزرگ شده بود، چنانکه قرآن‌کریم در اشاره به این موضوع می‌فرماید:
« وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ »(عنکبوت / 48)
«و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى‏خواندى و با دست [راست‏] خود [كتابى‏] نمى‏نوشتى، و گر نه باطل‏انديشان قطعاً به شك مى‏افتادند»
و اگر کسی بحث و جستجو نماید نمی‌تواند حتی یک کلمه شاهد بیاورد که رسول‌الله(ص) از معلم دیگری آموخته است، و اگر چنین واقعه‌ای رخ می‌داد امر کوچک و پیش پا افتاده‌ای نبود که تاریخ درباره‌ی آن ساکت بماند. معمولاً این ادعاها از افرادی سر می‌زند که کاری به درست و نادرست بودن ادعای خود ندارند. اعراب جاهلیت می‌گفتند: حدادی (آهنگری) معلم رسول‌الله(ص) است، که این ادعا هزیانی بیش نیست چطور آهنگری که سروکارش با چکش و سندان است می‌تواند چیزی به محمد یاد دهد که عربهای فصیح از آوردن مثل آن عاجز بمانند، و قرآن به صیغه‌ی تعجب از این ادعا می‌فرماید:
«أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ » (فصلت / 44)
«كتابى غير عربى و [مخاطبِ آن‏] عرب زبان؟»
و فرماید:
« لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ »(نحل / 103)
«زبان كسى كه [اين‏] نسبت را به او مى‏دهند غير عربى است و اين [قرآن‏] به زبان عربى روشن است‏»
در حقیقت رسول‌الله(ص) با «بحیرا» در ایام طفولیت در بصری ملاقات کرد اما روایت نشده که در آن ملاقات کوتاه حتی یک کلمه از او آموخته باشد، بلکه بحیرا خبر داد که آیند‌ی درخشانی در انتظار اوست. و همچنین با «ورقه بن نوفل» بعد از نبوت ملاقات کرد، و این در اوایل وحی بود که ورقه قول تایید به او داد اما به زودی مرد. بعد از هجرت، دانشمندان یهود و نصاری برای مجادله با او به ملاقاتش می‌آمدند و به عنوان مخالف از ایشان سؤالهائی می‌کردند تا در جواب آنها عاجز بماند، لذا آنها برای مبارزه با اسلام نزد آو می‌رفتند نه تعلیم وی.
شبهات ملحدان در مورد قرآن و رد آنها
بر اثر موضوع جمع‌آروی قرآن ملحدان و کسانیکه تابع هواهای نفسانی هستند برای تضعیف اعتماد به قرآن اباطیلی رواج داده‌اند که اهم آنها موارد زیر است:
1- به بعضی از آثار و احادیث و آیات استدلال کرده‌اند که قرآن همه‌ی آن محفوظ نمانده است:
الف ـ مثلا می‌گویند: روزی رسول‌الله(ص) شنید که مردی آیاتی از قرآن می‌خواند فرمود: (برحمه الله لقد أذکرنی آیة کذا و کذا کنت أسقطتها) و در روایتی (کنت أنسیتها) لذا امکان دارد رسول‌الله(ص) همه‌ی قران را ابلاغ نکرده باشد.
در جواب می‌گوییم: خداوند عزوجل؛ فرموده:
« لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ (١٦)إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ (١٧)فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (١٨)» (قیامة / 16-18)
«زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [قرآن‏] حركت مده، (16) چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست! (17) پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن»
طبق این آیه خداوند عزوجل؛ تعهد فرموده است که قرآن را حفظ می‌کند و آنچه روایت شده یک واقعه‌ی جزئی است که پس از ابلاغ قرآن به دیگران رخ داده است و رسول‌الله(ص) بشر است همان عوارضی که بر فرد دیگر ممکن است رخ دهد در مورد ایشان نیز رخ می‌دهد اما در امور تبلیغ مستمر نمی‌ماند و خداوند عزوجل آن را استدراک می‌فرماید چنانکه صحابی مذکور آن آیات را حفظ بوده است، و همچنی جبرئیل(ع) سالیانه در ماه رمضان همه‌ی قرآن را با رسول‌الله(ص) مدارسه می‌کرده است لذا این نوع فراموشی های جزئی و کوتاه‌مدت تأثیر ندارد.
ب ـ و می‌گویند: خداوند عزوجل می‌فرماید:
« سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسَى (٦)إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ » (اعلی / 6-7)
«ما بزودى (قرآن را) بر تو مى‏خوانيم و هرگز فراموش نخواهى كرد، (6) مگر آنچه را خدا بخواهد، كه او آشكار و نهان را مى‏داند»
طبق این آیه با مشیّت خداوند ـ جل‌ جلاله ـ رسول‌الله(ص) مقداری از قرآن فراموش می‌کند؛ پس قرآنی که به دست ما رسیده است همه‌ی قرآن نازل شده نیست. در جواب می گوییم: این آیه محتمل دو وجه است:
الف ـ اگر رسول‌الله(ص) از قرآن فراموش کند و خدا خودش آن را خواسته باشد مشتمل بر اشکالی در این مورد نیست، و ما می‌دانیم قسمتهایی از قرآن وجود داشته است که هم لفظ و احکام آن منسوخ شده، چنانکه خداوند عزوجل در این باره می‌فرماید:
« مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ »(بقره / 106)
«هر چه از آيات قرآن را نسخ كنيم يا حكم آن را متروك سازيم، بهتر از آن، يا همانند آن را بياوريم، آيا نمى‏دانى كه خداوند بر هر چيز قادر است‏»
لذا مقداری طبق خواسته‌ی خداوند عزوجل از ذهن رسول‌الله(ص) محو شده و مدت ابلاغ آن پایان یافته است.
ب ـ مقصود از استثنای وارده در آیه‌ی مذکور آن است که کسی گمان نبرد به قدرت خود و مستقل از مشیئت الهی کاری انجام می‌دهد گرچه وی پیغمبر هم باشد همه‌ی کارهای او طبق مشیئت الهی است چنانکه همه می‌دانیم اهل بهشت در بهشت جاویدان می‌مانند، اما خداوند عزوجل می‌فرماید:
« وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ إِلا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ »(هود / 108)
«و امّا نيكبختان در بهشتند، در آنجا تا زمانى كه آسمانها و زمين باقى است، جاودانه‏اند. مگر مدّت زمانى كه پروردگارت بخواهد. [كه ما به‏] بخششى ناگسستنى مى‏بخشيم‏»
2- می‌گویند: از ابن مسعود(رض) روایت شده که (معوذتین) را از قرآن نمی‌دانسته است، لذا در قرآن ممکن است اشیایی وجود داشته باشد که از آن نیست.
در جواب می‌گوییم: این نقل از ابن مسعود دروغ است، ابن حزم می‌گوید: اگر کسی چنین چیزی از ابن مسعود(رض) نقل کند به او نسبت دروغ داده است.
و گذشته از این، اصحاب رسول‌الله(ص) بر اثبات معوذتین در قرآن اتفاق دارند. و به فرض اگر این روایت از ابن مسعود(رض) صحیح باشد ممکن است قصد او آن بوده که خودش از رسول‌الله(ص) نشنیده است. و به فرض عدم این احتمال، قول ابن مسعود(رض) با قول افراد بیشماری از اصحاب رسول‌الله(ص) که اکثر آنان در رتبه‌ی خود ابن مسعود(رض) یا بالاتر از او هستند، تعارض دارد.
3- بعضی از غلات شبعه ادعا می‌کنند که ابوبکر و عمر و عثمان قسمتی از قرآن را تحریف کرده‌اند، مثل آیه‌ی (أئمه أزکی من أمة) را تبدیل به:
« أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ »(نحل / 92)
کرد‌ه‌اند. و بعضی را حذف کرده‌اند، مثل وصف آل‌بیت که به اندازه سوره‌ی انعام در سوره‌ی احزاب بوده است.
و همچنین سوره‌ی (ولایه) را حذف کرده‌اند که تصور می‌کردند چنین شروع می‌شد (یایها الذین آمنوا آمنوا بالنبی و الولی اللذین یهدیانکم الی صراط مستقیم)
در جواب می‌گوییم: این بی‌اساس و باطل است و هزیانی بیش نیست چرا که تعداد آل‌بیت در آن زمان کم نبوده است که از این امتیارات بزرگ خود دفاع نکنند، و ما در تاریخ شاهد فداکاریهای زیادی از اهل بیت در دفاع از موارد دیگر می‌باشیم، و از هیچکدام آنها تاریخ نقل نکرده است که در این مورد اعتراض کرده باشند.
و از همه مهمتر خود کسانی که چنین افترایی را در حق قرآن روا داشته‌اند این گفته را بطور مخفی بیان می‌کنند و جرات افشای آن در بین مردم ندارند، بخصوص که بسیاری از شیعیان از این مقولات تبری می‌جویند و از علی(رض) روایت شده است که فرموده : در مورد عثمان(رض) چیزی نگویید و او در جمع قرآن کاری کرده است که ما همه بدان رضایت داده‌ایم و اگر من خودم به جای عثمان(رض) بودم حتما همان کار را انجام می‌دادم. والله اعلم.
نوشته: استاد عبدالکریم محمدی